یافتن پست: #بچه

ناظر ارسالی هاnaaman
ناظر ارسالی هاnaaman
بچه به چت روم یونی بیایید مال اینجاست درست شده به چت روم یونی بیایید
دیدگاه  •   •   •  1394/11/4 - 11:20
+1
tala
tala
آدم ها ایمان مرا به تنهایی بیشتر می کنند!!!
گاهی،
تنهایی، ایمان آدمیست...
31 دیدگاه  •   •   •  1394/11/3 - 17:52 توسط Mobile
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسره خشتکش با اسفالت 2 سانت فاصله داره!!!
کمربندو رو زانوهاش میبنده!!
ابروهاشیطونی!
موهاشم زری خانم درست میکنه!....................یقه لباسش برای شیر دادن بچه خوبه

بعد هی پست میزاره،مورد داشتیم دختره اینجوری ،اونجوری...!!

شما زایمانت کیه عزیزم؟
دیدگاه  •   •   •  1394/11/2 - 19:00
+1
ناظر ارسالی هاnaaman
ناظر ارسالی هاnaaman
بچه ها الان مقدمه رمانم رو واستون می فرستم نظرتون رو بدید
2 دیدگاه  •   •   •  1394/11/2 - 15:53
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم

این مورچه طلایی کوچیکا خارجین :)

اوا !

جدی جدی خارجین ؟!! O_o
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 21:04
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم یکی از تفریحات خعلی خعلی خعلی سالمم!
چک کردن last seen های بچه محصل های فامیل در آخرشب و گزارش دادن به پدر و مادرشون است..
.
.
.
.
.
.
.
.
ازدواج فامیلی هم نبوده.الکی حرف در نیارین
بالاخره یکی باید این دهه هشتادیا رو از تلگرام جمع کنه یا نهههههه؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 21:02
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم::
یه روز داخل مترو صندلیم رو به یک پیرزن دادم
در حقم دعا کرد و گفت:
جوان دعا میکنم پیر شی اما هیچ وقت نوبتی نشی!!
سوال کردم حاج خانم نوبتی دیگه چیه ؟؟
گفت فردا که از کار افتاده شدی و قدرت انجام کارهای عادی روزانت رو نداشتی
بین بچه هات به خاطر نگهداریت دعوا نشه که امروز نوبت من نیست. من نگهش نمی دارم، نوبت توست.

امیدوارم هیچ کدوم ما هیچ وقت نوبتی نشیم!!
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 20:57
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ترس های من در مراحل مختلف زندگی:
2سالگی:عباس آقا
4سالگی:عمو بیا آمپول بزن
6سالگی:نمکی
10سالگی:بچه دزد
15سالگی:تاریکی
17سالگی:جن
23سالگی:تمام شدن حجم اینترنت!!!
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 20:56
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم وقتی کلاس پنجم بودم بچه ارومی هم بودما اما نمیدونم چرا بهم نمره انظبات (انزبات انظباط انذبات ) 17 دادم واس منم که افت کلاس داشتم میخواستم با عرق نعنا خودکشی کنم ی شیشه عرق نعنا خوردم
.
.
.
.
.
.
.
همدردی پذیرفته میشود
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 20:49
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم بچه بودم شجریان میذاشتم یه چاقو میگرفتم دستم رو آهنگش حرکات موزون انجام میدادم

وقتی هم که شروع میکرد به خوندن خاموشش میکردم...
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 20:38
+1
صفحات: 1 2 3 4 5 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ