یافتن پست: #بچه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مردانگی آنجاست ...

جایی که ..

پسر بچه ای هنگام بازی،

برای اینکه دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد ،

نقش فروشنده را بازی کرد...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 15:24
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عشق خیابونی که آخر عاقبت نداره...
ازدواج فامیلی هم که بچه ناقص به دنیا میاد...
ما چی کار کنیم پ،با خر ازدواج کنیم:(
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 14:41
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اسم بچه های نسل آینده: ))
.
.
.
.
.
.
.
مانیـــار ادمینیــان
بیتـــا فتو آپلودیان
محمد رضا فیسبوکچی
اتنــــا تگ زاده
امید لایک پور
پریــــا لایک شدگان
مهرداد لایکی
مژگان پـُـستی
هلیــــا پیج پوکیده
محسن اکتیو نیا
زهره پیجیان
نگین ریکویست پور
کیانــا ریموو تگ نیا
میر کامنت الله بلاک زاده!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 14:33
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه: چرا عروس لباس سفید میپوشه؟
مامان: چون بـهـتـرین خاطره زندگیشـه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بچه: چـرا دامـاد مــشـکـی مـیـپـوشـه؟
مامان: خـــفه شـــو :|
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 14:32
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﯼ ؟ ﻣﻨﻢ ﻫﻮﻝ ﺷﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ …
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﮔﺎﺯ ﻣﯿﺰﺩﻥ !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 12:22
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه دبستانیه میره پیش خانم معلمش، میگه:
خانوم میشه شما زن من بشید؟
معلمه میگه: برو بشین سر جات، من الان حوصله بچه مچه ندارم.
پسره میگه: آره منم حوصله بچه ندارم... اشکال نداره، !!!جلوگیری میکنیم...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 10:32
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
منبچه بودم فک میکردم گوَزنا شوهر آهوا هستن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 10:26
+2
be to che???!!
be to che???!!

بچه ها خیلی میفهمند...
هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم.تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است


حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند.


در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.


از لهاز فكري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند كه كارشان به تلاغ كشيده شده و چه بسيار آدم هاي كوچكي كه نكشيده شده. مهم اشق است !


اگر اشق باشد ديگر كسي از شوهرش سكه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد من تا حالا كلي سكه جم كرده ام و مي خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.


مهريه و شير بلال هيچ كس را خوشبخت نمي كند. همين خرج هاي ازافي باعث مي شود كه زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي داييمختار با پدر خانومش حرفش بشود دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي كم بوده كه نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ايم كه بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمكي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي كند!


اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يك زير زميني بگيرد. ميگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد. ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يك خانه درختي درست كردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست.. از آن موقه خاله با من قهر است.


قهر بهتر از دعواست. آدم وقتي قهر مي كند بعد آشتي مي كند ولي اگر دعوا كند بعد كتك كاري ميكند.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 01:14
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
آن قصر که جمشید در او جام گرفت  

                                                        آهو بچه کرد و شیر آرام گــــــــرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همـه عمر  

                                                         دیدی که چگونه گور بهـــــرام گرفت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 01:01
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خداییش خیلی حال میده ها !
فامیلیت صالح باشه !
بعد اسم بچه ات رو بزاری ساحل !
ملت دچار خود درگیری میشن !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 21:46
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ