یافتن پست: #بی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حاضرم قسم بخورم
حضرت نوح خیلی بیشتر از ۱ جفت خر سوار کشتیش کرد...!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/29 - 19:17
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نسلـی هستــیـم ،
که روزهــا میخــوابیــم..
و شبــهـا بیـــــداریـــم !
چــون..
تــاریـکی شب ، بـــرامــون..
قــابــل تحمـّـل تــر از “تـــاریــکی” روزهــامــونــه !
دیدگاه  •   •   •  1393/09/29 - 19:16
+1
mary jun
mary jun
مث این ک بعضیا منتظرن تا من برم بدش اونا بیان
باشه من رفتم خیالتون راحت
میتونید ا این لحظه ب بد فعالیت کنید
شبه همگی خوش
دیدگاه  •   •   •  1393/09/28 - 21:11
+4
sasan pool
sasan pool
سلام به همه بالاخره آموزشی ما تموم شد رفت چه حالی داد خدایی کلی رفیق ردیف پیدا کردم که نه توی دانشگاه داشتم نه توی نت و نه جای دیگه 2 ماه بهترین روز های زندگی من بود هرچند که حالم بد شد و حالا باید برم بررسی بشه که  وضعیتم سرطانی هست یا نه ولی در کل بی نظیر بود خدا رو شکر محرم و صفرم هم داره تموم میشه و دیگه مراسممون میتونیم بگیریم
آخرین ویرایش توسط sasfh12 در [1393/09/28 - 20:31]
2 دیدگاه  •   •   •  1393/09/28 - 20:17
+3
mary jun
mary jun
چقدر سخت است
تمام استخاره های دنیا
بد بیاید
برای بودن با کسی ک
دوستش داری
           ...................
دیدگاه  •   •   •  1393/09/28 - 19:27
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

این روزها شبیه شیشه ی ماشین شده ام!


 


خرد و تکه تکه شده ام...

 

اما از 

 

 

هم نمی پاشــــــــم

 


ولی شکسته ام
دیدگاه  •   •   •  1393/09/28 - 14:41
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی دلم می‌خواهد بگذارم بروم،



 

 



بی هرچه آشنا،


 


گوشه‌ی دوری گمنام،

 

 

حوالی جایی بی اسم.

 

 

گاهی واقعا خیال می‌کنم روی دست

 

 

 

 خداوند


 

مانده‌ام،

 

خسته‌اش کرده‌ام...!


دیدگاه  •   •   •  1393/09/28 - 14:39
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم گرفته ....

 

از همه بی تفاوتی ها ...

 

از همه فراموشی ها ....

 

از همه بی اعتمادی ها ...

 

از همه بی توجهی ها ....


کاش معلمی بود و انشایی می خواست


روزگار خود را چگونه می گذرانید ؟

 

دیدگاه  •   •   •  1393/09/28 - 14:38
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

من !


 

سخاوتمندانه "تو" را به قلبم هدیه میدهم..

 

و سخت لرزانم از هدایه ای چنان با شکوه!!


ای بهانه ی زیبای زنده بودنم :


سطرهای جا مانده از از شور و احساس قلبم را به تو تقدیم میکنم ..


و برای تو مینویسم..



برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست ..


برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…


برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…


برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است..


برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…


برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است..


برای تویی که عشقت معنای بودنم است..


برای تویی که آرزوهایت آرزویم است ..



دوستت دارم تا ..


نه!


دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد..

 

بی حد و مرز دوستت دارم..
2 دیدگاه  •   •   •  1393/09/28 - 14:37
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
رفیقم امروز تعریف میکرد :
چند روز پیش ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻧﺬﺭﯼ ﭘﺨﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ همسایه رو زدم،
ﺩﺧﺘﺮشون اوﻣﺪ بیرون،
ﻧﺬﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ؛ ﺗﻮو ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ و ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻧﺸﺎﺍﻟﻠﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺣﺎﺟﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﯽ!
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺣﺎﺟﺖ ﺩﺍﺭﻡ!!
ﺩﺧﺘﺮ ﭼﺸﺎﺵ ﮔﺮﺩ ﺷﺪ،
ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﭼﯿﻪ؟
ﻣﻨﻢ ﯾﮑﻢ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻏﺰﻩ !
.
.
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺖ،
ﺧﺪﺍﻓﻈﯿﻢ ﻧﮑﺮﺩ
ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺍﺳﺮﺍﯾﯿﻠﯽ ﺑﻮﺩ !
ﺑﯿﺸﺮﻓﺎ ﺗﺎ ﮐﺠﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﮐﺮﺩن !
ﻣﺮﮒ ﺑﺮ ﺍﺳﺮﺍﯾﯿﻞ
دیدگاه  •   •   •  1393/09/27 - 17:46
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ