یافتن پست: #بی

عباس
عباس

بابابیدارشوپاشوبابا باهات حرف دارم توقول دادی بمونی روزای سخت


بامن توخوابی نمیبینی پسرت شکسته پراش فرداشب که اومدی خونه خسته نباش


باشه...منم دنبال دود نمیرم حرفامو گوش کن چرا زودمیگی نه. بیامثل


همیشه یه دنده نباش فکرنکن اون بیرون هنوز قشنگ شباش بیرون گرگ


نباشه آدماش دارن پوستی توفقط یه پدر نیستی واسم دوستی پس


زیربارزندگی خم نشورفیقم بابا میدونی چندوقته خندتو ندیدم گفتی همیشه


خوش باشواما دل به فردا نده دل بده به خداکه ازهمیشه تنهاتره کاش


وقتی مثل همیشه میزنه به سرم بخندی بگی خدابزرگ پسرم بابانخواب


بخوابی فردامثل امروزه بابا ببین چه طوری نسلم داره میسوزه ولی مردم


همه به این نسل سازنده مینازن نمیدونن اونا مادر زخمی این دنیارو


میسازن اون بیرون یه جامه هست که همیشه فلجه تازگیاروسراکثرشون


کلاه کجه بیرون یه جامعه هست که پی جهان مدرنه ولی به موقش با اعتقادعلم


داره حسینه ببین توی خیابوناپرازجونه که بیکارن یامعتادن یا دونبال دارو


خونه تا چشما یخونشونوخونواده نبینه یادزدکی مست کنن چون خلاف قوانینه

دیدگاه  •   •   •  1393/07/7 - 15:24
+7
sonya
sonya
نميدانم چرا رفتی ...
نميدانم چرا !!! شايد خطا کردم

و تو ... بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نميدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟!
ولی رفتی ...

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ،
تمام بالهايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضی کرد
ميدانم تو نام مرا از ياد خواهی برد

هنوز آشفته چشمان زيبای توام ... برگرد!
ببين که سرنوشت من چه خواهد شد
و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت:
تو هم در پاسخ اين بی وفاييها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
...
و من در حالتی ما بين اشک و حسرت و ترديد
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاييزی ترين ويرانی يک دل
ميان غصه ای از جنس بغض کوچک يک ابر

نميدانم چرا !!!
شايد به رسم عادت" پروانگی مان "
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم



X
دیدگاه  •   •   •  1393/07/6 - 21:03
+6
sonya
sonya
عاشــــق شدن چیز ساده ایست ….

آنقدر که همه ی انسانها

توان تجربه کردن اون رو دارند !

مهم عاشــــــــق ماندن است ؛
بی انتــــــــــها

بی زوال

تا ابــــــد ؛

بی منـــــت …
دیدگاه  •   •   •  1393/07/4 - 14:27
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت
توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.
.
.
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
.
.
.
.
.
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم
تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته
.
.
.
.
.
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
.
.
.
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که
اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !
.
.
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
.
.
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم
درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن
.
.
.
.
.
..
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
یادش به خیر.........
1 دیدگاه  •   •   •  1393/07/4 - 11:05
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دوربین موبایل رو در حالت فیلمبرداری گذاشتم تو یخچال٬در رو بستم و پس از سالها بالاخره مطمین شدم که در یخچال رو ببندی لامپش خاموش میشه!!!

آخییییییییییییش!!! ^________^



دیدگاه  •   •   •  1393/07/3 - 21:23
+8
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
دختره قیافش شبیه داشبورد نیسانه,از دور میدون عِشرت آباد رد بشه واسش دفترچه اعزام به خدمت رد میکنند, با اون هیکلش از جلو تلوزیون رد شه به این برکت سه قسمت سریالو از دست میدی,بعدنوشته:
نکند مرا بخاطر زیباییییییم بخواهی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی به همین سوی چراغ اعتماد بنفس اینو اگه کاکتوس داشت سالی سه بارهلو میداد!!!!!!
2 دیدگاه  •   •   •  1393/07/3 - 16:24
+6
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻧﻴﺪ
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﯼ ﺣﮑﻤﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﻦ
ﺳﻨﮕﺴﺎﺭ ﻱ ﺯﻥ ﺧﻴﻠﻲ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺑﻮﺩ
ﺯﻥ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﭼﺎﻟﻪ ﻭ ﺗﺎﺳﻴﻨﻪ ﺯﻳﺮﺧﺎﮎ ﺑﻮﺩ
ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺒﺨﺸﺘﺶ،
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﭘﺮ ﺳﻨﮓ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩﺀ ﺩﺳﺘﻮﺭ
ﻗﺎﺿﻲ
ﻣﻴﮕﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻱ،ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﭼﻲ ﺑﺮﺍﺕ ﮐﻢ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ؟
ﺯﻧﻪ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺁﺧﻪ ﺍﻭﻥ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺖ،
ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺑﻮﺩ،
ﺍﻳﻨﻮ ﺑﻔﻬﻢ
ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺩﺍﺩ : ﻣﻴﺰﺩ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﺒﻮﺩﻡ
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﮐﻲ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﮐﺎﺭ ﻣﻴﮑﺮﺩﻡ
ﻫﻤﺶ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩ .
ﺧﻴﻠﻲ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩﺧﻴﺎﻧﺘﮑﺎﺭﻣﻴﮕﻒﺕ : ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻮﺱ ﺑﻮﺩ
ﻫﻤﻴﻦ
ﺯﻧﻪ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﺰﺩ : ﻧﺎﻣﺮﺩ،ﮐﺜﺎﻑﺕ،ﺁﺷﻐﺎﻝ
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻻﺩﻳﺪﻱ ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺯﻧﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮﺩﺧﺘﺮﻣﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ
ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻴﮑﻨﻢ
ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﺍﺩﻣﻴﺰﺩﻥ ﺑﺒﺨﺸﺶ ﺑﺒﺨﺶ
ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﻣﻴﮕﻔﺘﻦ ﺑﮑﺸﺶ ﺑﮑﺶ
ﺷﻮﻫﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﻗﺎﺿﻲ ﺣﮑﻤﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﻴﺪ
ﻗﺎﺿﻲ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮐﺮﺩﻭ ﮔﻔﺖ ﻭﺻﻴﺘﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ؟
ﺯﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺰﺍﺭﻳﺪ ﺑﺮﺍ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭﺑﭽﻤﻮ ﺷﻴﺮ ﺑﺪﻡ
ﯼ ﺑﭽﻪ 20 ﻣﺎﻫﻪ،ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺗﻮﺑﻐﻞ ﻣﺎﺩﺭﺵ
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮐﺎﺭﮐﺮﺩﻥ ﺷﻴﺮﻧﺨﻮﺭﺩ
ﺗﺎﺑﭽﻪ ﺭﻭﺟﺪﺍﻣﻴﮑﺮﺩﻥ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺷﻴﺮﺷﻴﺮ
ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻭﻣﺪﺟﻠﻮﮔﺮﻓﺘﺶ ﻭﮔﻔﺖ ﭘﺲ
ﭼﺮﺍﺷﻴﺮﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﻔﺖ
ﺁﺧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺴﺘﻨﻴﺶ ﺧﻮﺷﻤﺰﺗﺮﻩ
:|
ﺭﻭﺍﻧﯿﻢ ﺧﻭﺩﺗﯽ
1 دیدگاه  •   •   •  1393/07/3 - 16:14
+6
*elnaz* *
*elnaz* *

دلم سیگار می خواهد ولی نه برای کشیدن

 برای داغ کردن دستی که خوبی میکند !


دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 22:44
+8
*elnaz* *
*elnaz* *

گاهی سکوت می کنی 
چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی
گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری
سکوت گاهی یک اعتراضه و گاهی هم انتظار
اما بیشتر وقتها سکوت برای اینه که
هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه...
و این یعنی همون حس تنهایی...!

" خسرو شکیبایی "

دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 22:27
+8
*elnaz* *
*elnaz* *

سه چیز در زندگی که بگذرد و هرگز بر نمیگردد:


زمان


واژه ها


فرصت


سه چیز در زندگی که هیچ وقت از بین نمی رود:


صلح


امید


صداقت


سه چیز که در زندگی بسیار ارزشمند هستند:


عشق


اعتماد به نفس


دوستان


سه چیز که هیچ وقت قطعی نیستند:


رویاها


موفقیت


آینده


سه چیز که زن / مرد را می سازد:


زحمت


درستی


تعهد


سه چیز که زن / مرد را نابود می کند:


الکل


غرور


عصبانیت


سه چیز که هنگامیکه از بین رفت سخت افزایش میابد:


احترام


اعتماد


دوستان


سه چیز که هرگز شکست نمی خورد:


عشق حقیقی


اراده


اعتقاد

دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 22:21
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ