یافتن پست: #تـه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عمری خطاب کردند ناخورده مســت ما را
آویـختـند چـــون تـــاک از داربــســـت ما را
آیـیـنـه وار بـودیـم هـمراز سینه صــافـــــان
آن آهنین دل آمد در هــم شـکسـت مـا را
دلــبسـتـه ی شـرار آن آتـشـیـن نـگاهیــم
بـگـذار تا بــنــامـنـد آتــش پـرســــت مـا را
دزدانـه تا کی و چـنـد، ایـن پـرده را بـرانداز
بگذار تـا بـبـیـنـنـد ،سـاغـــر بدسـت مـا را
بـی حـد زدنـد ما را، از حـد گـذشته بودیم
شادیم از آنـکه دیدند سـاغر بدسـت ما را


دیدگاه  •   •   •  1392/08/22 - 16:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﻫﺮ ﻏﻠـﻄﯽ ﺭﻭ ﺍﻧـﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ ،
ﺍﺳﻤـﺶ ” ﭘﺎﻳـﻪ ﺑـﻮﺩﻥ ” ﻧﻴـﺴﺖ
ﺧـَـﺮﻳـَﺘـﻪ !
دیدگاه  •   •   •  1392/08/21 - 21:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دختـــره استاتوس گذاشتـه : . . . انقدر بدم میاد از پسرهایی که میان فیسبـوک برا علافــــی ! انگار خودش هر وقت میاد فیسبوک عمل پیوند کلــیــــــه می کنه...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 16:47
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی

به چشم کاسه ی خون و به شال ماتم مـهـدی

سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش

به لحظه های پـر از حزن غرق درد و ملالش

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب

بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب

سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل

بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب

بــه پـاره پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب

سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش

سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش





دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 18:54
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک پیـــاده رو تقریــبا خلـــوت.. . . .

یک مرد ، یـــک زن ... یـــک زوج ... خـوشــبختیشــان پای خودشان !

یک مرد ، یک مرد ... یک شراکت ... ســود و ضررشــان پای خودشان !

یک زن ، یک زن ... یک رفاقــت ... معرفــت و اعتمادشــان پای خودشان !

یک پسر ، یک دختر ... یک رابــطه ... پاکــی و نـاپـاکـیش پای خودشــان !

. . . و انـتـهـــای پیــاده رو ...

یک مــن ، یک تـنهایــی ! ... یک رنــج ... آخـر و عـاقـبتـــش پـای تــو !
دیدگاه  •   •   •  1392/08/8 - 19:13
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دلـم گـرفته است ...
نه اینـکه کسی کاری کرده باشد نه ...
من آنقدر آدم گریز شده ام که کسی کارش به اطراف من هم نمی رسد..
دلم گرفتـه است که آنچه هستم را نمی فهمند ...
و آنچه هستند را میپذیرم ...
و دنیـا هم به رویش نمی آورد این تنـاقض را ..




دیدگاه  •   •   •  1392/08/6 - 19:01
+3
Sanaz Arzani
Sanaz Arzani

چه شـباهـت متـفـاوتی بـین ماسـت…!!!


تـو دل شـکـسـتـه ای ،من دلــشــکـسـتـه ام ..


 


گفتی:


شاید برگشتم..


هنوز زنده ام!


به امید همان “شاید” ..


 


آرامشی ملیح در گوشه چشمانم..


مانند بارانی بروی شیروانی..


اما…


ناودان ندارد..!!


غصه هایم درون سینه ام به چاه میروند


 


درگیر جنگ تن به تنم با تنی که نیست…


دارم شکست میخورم از دشمنی که نیست…


 


خواهش دارم روبه روی من نمان ،

عبور کن ،اگر نمی خواهی بر تیره بختی من گواهی دهی


کوچه را طی کن


و در انتهای کوچه محو شو ،

همان گونه که آدم های خوشبخت محو می شوند...


 


دلم یک دنیا تنهایی میخواهد

با یه عالمه تو

و تمام گوشه کنارهای آغوشت


 


شازده کوچولو می گفت:


گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود


اما ماندنی بود


همین بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود


 


 


توقع زیادی نیستــ خواستن امنیت آغوش


تــــــــــــــو


و....


عشقی که زیر خطـ کمـــربنـد نباشــــــد


!!!!!


!!!!!


عشقی که زیر خطـ کمـــربنـد نباشــــــد


و....


تــــــــــــــو


توقع زیادی نیستــ خواستن امنیت آغوش

دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 11:34
+6

نـشـستـه ام…
بـــیـادِ کــودکــی هـــایــم،
دور ِ “غــلـط”هــا،
یـک خــط ِ قرمز مـی کـــشـم !
حتی…
دورِ تــــــــو !


دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 19:56
+4
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸
انگــار مـن و تـو سـاختـه شـده ايـم...

بـراي بـا هـم نبـودن ...

.
.
.


دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 10:32
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



حـســادت مـی کنـم ..
به زوجهـای خیابـانهای بـلند و خـلـوتــ ...
به هـمـه ی دستــهـای قـفل در هـم ..
به نـیـمکـتـهـای دو نـفـره ..!
به درخت های عـاشـق خیـابـان ..!
به آیـنـه ای که هـر روز در آن می نـگـری ..
و حــسـرتــ می خورم ...
این لـقــمـه هـای حــسـرتــ بــرای گـلویـم بــزرگـن ...!!





دیدگاه  •   •   •  1392/07/29 - 11:27
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ