یافتن پست: #تلخی

zahra
zahra

عادت !
چه طعم تلخی دارد …
وقتی آن را با عشق اشتباه میگیری !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 15:18
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بهشت تلخی وودکاست
وآغوشت مستی بعد زاآن
خداشاهد است که من
بدون تلخی
م
س
ت
م

مست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:24
+4
saman
saman


سیرم از زندگی و از همه کس دلگیرم

آخر از این همه دلگیری و غم می میرم

پرم از رنج و شکستن، ‌دل خوش سیری چند ؟

دیگر از آمد و رفت نفسم هم سیرم

هر که آمد، دل تنهای مرا زخمی کرد

بی سبب نیست که روی از همه کس می گیرم

تلخی زخم زبان و غم بی مهری ها

اینچنین کرده در آیینة هستی پیرم

بس که تنهایم و بی همنفس و بی همراه

روزگاریست که چون سایة بی تصویرم

دلم آنقدر گرفته است، خدا می داند

دیگر از دست دلم هم به خدا دلگیرم!




دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:40
+2
saman
saman

من پذیرفتم که عشق افسانه نیست


این دل درداشنا دیوانه نیست


میروم شاید فراموشت کنم


با فراموشی هم اغوشت کنم


میروم از رفتن من شاد باش


از عذاب دیدنم ازاد باش


گرچه تو تنهاتر از ما میروی


ارزو دارم ولی عاشق شوی


ارزو دارم بفهمی درد را 


تلخی برخوردهای سرد را 


میرسد روزی که بی من


لحظه ها را سر کنی


میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی...



دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 14:14
+3
be to che???!!
be to che???!!

زندگي يعني دختر بي خونه اي كه دربست پا ميده !


http://www.khabarfam.com/images/2012/12/9104.jpg


سر پول كثيف با هركس خوابيده ...


http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_27052.jpeg



زندگي يعني بازي كردن با آبروي يه زن ...


http://www.yazdema.com/sites/default/files/images/162269_991.jpg



زندگي يعني جووني كه مغزش تو كمر گيره ...



58385130127502816811.jpg




زندگي يعني شعار شركتي همچون سايپا مطمئن ...




33254514395219788732.jpg



زندگي يعني از بين بردن آثار تاريخي با افتخار ...



76051318442757242520.jpg





زندگي يعني كودك آزاري توسط يه مرد ...


61538713048809818993.jpg



زندگي يعني از شرمندگي زن و بچه ات سرتو بالا نتوني بگيري...




15762395044428439937.jpg


زندگي يعني جوان ها رو درگير سرنگ ببيني ...



02994734544974931481.jpg



زندگي يعني خنده هاي دختر و زني كه توسط شوهرش اسيد پاشي ميشن ...



http://daynews.ir/images/docs/000053/n00053872-b.jpg



زندگي يعني سكوت دربرابر اهانت به مقدسات ...


95517934987581186415.jpg




زندگي يعني اشك پهلوان به دليل نا عدالتي ...



25806898999621827214.jpg




زندگي يعني بچه هايي كه قرباني بي كفايتي مسئولين ميشن ...




15452461043301400292.jpg



زندگي يعني تنديس كوروش تو موزه بيگانه تو لندن ...




06111695967536613845.jpg























10 دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 11:35
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن،

صداقت با دروغگو،

و مهربانی با سنگدل
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 18:39
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید "

چشمها راشستم باز همان را دیدم

جز دو رنگی و دروغ

جز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسید.

پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب.

دورهء تلخ فریب

دورهء رنگ سیاهی ایست سهراب.

دورهء این همه نامردی هاست.

تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست بشر می گرید؟

باز سر می دادی زیر باران باید رفت؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 13:17
+4
saman
saman


روز وصل دوستداران یاد باد




یاد باد آن روزگاران یاد باد






کامم از تلخی غم چون زهر گشت




بانگ نوش شادخواران یاد باد






گر چه یاران فارغند از یاد من




از من ایشان را هزاران یاد باد




مبتلا گشتم در این بند و بلا



کوشش آن حق گزاران یاد باد






گر چه صد رود است در چشمم مدام




زنده رود باغ کاران یاد باد






راز حافظ بعد از این ناگفته ماند




ای دریغا رازداران یاد باد



دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:47
+2
saman
saman

وه که بازم فلک انداخت به غوغای دگر



من به جای دگر افتادم و دل جای دگر



یک دو روز دگر از لطف به بالین من آی



که من امروز دگر دارم و فردای دگر



گوییا تلخی جان کندن من خواست طبیب



که بجز صبر نفرمود مداوای دگر



پا نهم پیش که که نزدیک تو آیم لیکن



از تحیر نتوانم که نهم پای دگر



با من آن کرد به یکبار تماشای رخت



که مرا یاد نیاید ز تماشای دگر



اگر این است پریشانی ذرات وجود



کاش هر ذره شود خاک به صحرای دگر

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:04
+2
saman
saman

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم


همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم


شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم


شدم آن عاشق دیوانه که بودم


در نهانخانه ی جانم، گل یاد تو درخشید


باغ صد خاطره خندید،


عطر صد خاطره پیچید


یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم


تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت


من همه، محو تماشای نگاهت


آسمان صاف و شب آرام


خوشه ی ماه فرو ریخته در آب


شاخه ها دست بر آورده به مهتاب


شب وصحرا و گل و سنگ


همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید  گفتی:


"که از این عشق حذر کن!


لحظه ای چند بر این آب نظر کن


آب آیینه عشق گذران است


تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است


باش فردا، که دلت با دگران است.


تا فراموش کنی، چندی ازین شهر سفر کن"


با تو گفتم: " حذر از عشق؟  ندانم


سفر از پیش تو، هرگز نتوانم،


تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم


حذر از عشق ندانم، نتوانم."


اشکی از شاخه فرو ریخت


مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت...


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم


پای در دامن اندوه کشیدم


نگسستم، نرمیدم.


رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم


نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم


نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم..

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 15:01
+3
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ