یافتن پست: #تلخ

reza A2
reza A2

تلخ ام...................



مثل خنده  ای بی حوصله...........



آخرین ویرایش توسط rezaA2 در [1392/10/9 - 12:16]
دیدگاه  •   •   •  1392/10/9 - 12:13
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
35549448355339240953.jpg


ما هرچی تلخی بود امتحان کردیم

ولی دیدم هیچ چیز تلخ تر از ندیدنت نیست !


دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 17:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



توی یک چهار دیواری پشت یک پنجره پکی
از یک سیگار قهوه ای
تلخ خاطرات روشن شده
چقدر زود پاییز آمد زمستانی دیگر
بدون تو ورق خورد ...


دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 16:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
35549448355339240953.jpg


ما هرچی تلخی بود امتحان کردیم

ولی دیدم هیچ چیز تلخ تر از ندیدنت نیست !


دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 15:08
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

اصلا پسره ومردونگی کردناش!
عطر تلخ وسردحرف زدناش!
نازکشیدناش!غیرتی شدناش!
دادزدناش!مغرور بودناش!
یه جوره خاص مهربون شدناش!
اصلا پسرو ته ریشش!پسرو تخس بازیاش!
دختره ولوس بودناش!غرزدناش!درخواستای عجیب کردناش!
عشق لواشکو پاستیل بودناش!گاز گرفتناش!جیغ زدناش!
خنده هاش دختره وخل بازیاش!دخترو جدی شدناش!
(به افتخاره هردوجنس که هیچ وقت همدیگرو نفهمیدن لامصباااا....)

دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 15:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دردهایے هست ڪہ
نمیشود فریادشاטּ ڪرد
نمیشود دَرمانشاטּ ڪرد
نمیشود بہ ڪسے گفتشاטּ
نمے تواטּ بُغضشاטּ ڪرد
فقط باید در تنہایے تحمُلشاטּ ڪرد
چہ تلخ است واقعیت تنہایے ما...
دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 10:09
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



اشک های تلخی که برگورها میچکند
حرف های شیرینی است که روزگاری باید
برزبان می آمدند..!




دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 16:53
+4
AmirAli
AmirAli
قهوه چشمان توست
تیره ، تلخ
اما آرامبخش و اعتیاد آور

دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 18:55
+4
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
تلخــــــــــــــی روزگار اینه که خیـــــــــــــلی چیزارو میــــــــــشه خواست.....ولی نمیشه داشتــــــــ ......!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 11:14
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



همیشه دلم براش تنگ می شه...حتی وقتی یاد رفتارهای سردش می افتم که با وجود یکی دیگه گرم می شد...

حتی وقتی لبخندهای زوری وتلخش بادیدن اون شیرین وزیبا می شد...

حتی وقتی دستای یخ زدش با گرفتن دستای اون کوره ی آتیش می شد...

حتی وقتی که نگاه ترسناک ووحشیش با دیدن اون مهربون وآروم می شد...

اگه باهام خوب نبود...مهربون نبود...دوستم نداشت...رفتاراش سرد بود...ولی دوستش داشتم....

می زارم بره که رفتارش گرم...لبخندش شیرین وزیبا...دستاش کوره ی آتیش...نگاهش مهربون وآروم باشه برای همیشه...


دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 19:35
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ