یافتن پست: #تمام

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

این خطو این نشان…
که دلت به هیچکس به اندازه ی من تنگ نخواهد شد..
برای شیطنتام …
برای خندیدنم …
برای نگاه کردنم …
برای حرف زدنم …..برای تمامی لحظه هایی که کنارم داشتی…
دلت برای اینها تنگ خواهد شد…شک ندارم …سلام مرابه روزهای خوشت برسان…
روی خوش غرورت و لجبازیت و ببوس..
حرفهای دردل مانده ی من هم بلند بلند سلام می رسونند.
وعدهی دیدارمان راس ساعت پشیمانی…

دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 14:51
+2
melika
melika

عوارض جانبی شکست عشقی


عوارض جانبی بعد از یک شکست عشقی چیه ؟


در آوردن گوشی از حالت سایلنت !


نبردن گوشی به دستشویی و حمام !


از رمز درآوردن اینباکس گوشی !


پاک کردن آثار جرم !


خواب راحت


زندگی راحت


آرامش همراه با گریه !


تموم نشدن شارژ ایرانسل بعد ۶ ساعت
2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 19:45
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از وقتی که رفتی

روزهایم را تمام و کمال در قلّک می ریزم

تا وقتی که برگشتی

قلک را بشکنم و این روزها را کنار تو باشم...
دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 17:09
+3
محمد
محمد
آهای زمستان!
حواست جمع باشد.که دورتووتمام شاعرانه هایت خط خواهم کشیداگر...

 باآمدنت اوحتی"یک سرفه"کند...:(
دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 22:17
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
81445677031841612062.jpeg

دلتنگ شدن حس نبودن کسی ایست که

تمام وجودت به یکباره تمنای بودنش را می کند
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 19:22
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کاش میشد برگردی و ببینی...
چشمانم چگونه تقاص تمام بیخیالی هایت را پس میدهد....




دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 18:03
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از فانتزیام به وقوع پیوست!

مامانم از بیرون اومد تا اومد از چیپسم برداره گفتم:
اول دستتو بشور!! آقا یَک حالی داد که نگو....

فقط یکم شکستگی پاهام اذیتم میکنه ؛
ولی تمام کبودیام خوب شده
تازه دکتر گفته هفته دیگه گچ دست و پامم باز میکنه
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 17:38
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
چارلی چاپلین
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 17:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بوس آیینه در دانشگاهی در کانادا مد شده بود دخترها وقتی می‌رفتند تو دستشویی، بعد از آرایش کردن، آیینه را می بوسیدند تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بماند. مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. به دانشجویان تذکر هم داده شده بود اما فایده‌ای نداشت. موضوع را با رییس دانشگاه در میان می‌گذارند. فردای آن روز، رییس دانشگاه تمام دخترها رو جمع می‌کند جلوی در دستشویی و می‌گوید: «کسانی که که این کار را می‌کنند خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می‌کنند. حالا برای اینکه شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چقدر سخت است، مستخدم یک بار جلوی شما سعی می‌کند جای رژ لب روی آیینه را پاک کند.» مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال را فرو کرد توی آب توالت و بعد که دستمال خیس شد شروع کرد به پاک کردن آیینه. از آن به بعد در دانشگاه دیگر هیچ کس آیینه‌ها رو نبوسید
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 16:01
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود! تو… هیچ کجا نیستی…


دیدگاه  •   •   •  1392/10/3 - 23:17
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ