یافتن پست: #تموم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه بیماری هست اسم نداره اما نتیجه ش
نگهداشتن شیشه عطرها و اسپری های تموم شده ست
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 19:54
+3
AmirAli
AmirAli
پولادی ترین اراده رو میدونی کی داره؟

اون کسی که برای حفظ سلامتیش ، به موقع از پای اینترنت بلند بشه و بره دستشویی ،

این عادم به جایی رسیده کـه لذت های دنیوی براش تموم شده ست !

دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 20:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

اینایی که با موبایل بهشون زنگ میزنی و یهو قطع میشه وسطش،
بعد دوباره زنگ میزنی میبینی اشغاله، میفهمی اون داره تو رو میگیره،
بعد یه کم صبر میکنی اون زنگ بزنه هیچ خبری نمیشه،
میفهمی اون زنگ زده دیده اشغاله فهمیده تو داری زنگ میزنی،
صبر کرده تو زنگ بزنی،
بعد تو دوباره زنگ میزنی میبینی اشغاله،
میفهمی صبرش تموم شده و تصمیم گرفته خودش زنگ بزنه،
دوباره صبر میکنی و همین طوری این داستان ادامه داره،
خو لامصب میبینی که من زنگ زدم از اول :|
قطع شد صبر کن خودم میگیرم چرا رو اعصاب خودت و خودم رژه میری؟

دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:37
+1
zohre
zohre

یارو نصفه شب مزاحم شده بود! برداشتم میگم: بله؟ میگه: خواب بودی؟ میگم: نه اینجا هوا روشنه! میگه: عه! مگه کجایی؟ گفتم: من الان ایتالیام، شارژت تموم نشه! یارو ترسید شارژش تموم بشه قطع کرد دیگه زنگ نزد! {-33-}

دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 12:08
+6
محمد
محمد
تاحالادقت کردین:
یکی از علایم تمام بیماریها توتموم فیلمای ایرانی سرفه کردنه.
یارو پاشم که قطع بشه باز پشت هم سرفه میکنه
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 12:59
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چند وقت پیش اعصابم خیلی خورد بود،از همه چیز زده شدم،خواستم همه چیو تموم کنم،رفتم گوشیمو برداشتم که با مخاطب خاصم تموم کنم،هیچی دیگه متنو نوشتنم،یهو یادم اومد مخاطب خاص ندارم.........
شرمنده خودم شدم.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/29 - 21:39
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه:

دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب

دیگه. این ورش دیب داره،

اون ورش دیب داره.

کارمنده می گه: والا ما

تا حالا دیب نشنیدیم.

چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب،

دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه،

می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد می پرسه: چی

می‌خوای عزیزم؟

میگه دیب












سریع برو



ادامه مطلب نمیمیری که خوبه حالا با پای خودت نمخوای بری کامپیوترت میره !!!




رئیس می پرسه: دیب دیگه


چیه؟


یارو می گه: بابا دیب


دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.



رئیس داروخونه می گه:


تو مطمئنی که اسمش دیبه؟



یارو می گه: آره بابا.



خودم دائم مصرف دارم.


شما نمی‌دونید دیب چیه؟انتونینی تو نمیدونی؟؟؟؟؟؟؟

حالا


رئیس هم هر کاری می‌کنه،



نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.



یکی از کارمندای داروخونه



میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.



فکر کنم بفهمه

این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.



رئیس داروخونه که خیلی



مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع




برش داره بیارتش.




می‌رن اون کارمنده رو




میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟



یارو می گه: دیب!



کارمنده می گه: دیب؟



یارو: آره.



کارمنه می گه: که این



ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟



یارو میگه: آره،

همونه.




کارمند میگه: داریم! چطور




نفهمیدن تو چی می خوای!؟

همه خیلی خوشحال شدن که



بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد.




کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی




یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون

کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟




کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟


دیب دیگه



چیه؟




می گه: بابا همون که این




ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!




رئیس شاکی می شه و می

گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟




کارمنده می گه: تموم شد.








آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!

.

.

.

*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه
هه ه ه ههههههههههههههههههههههههههههههههه
دیدگاه  •   •   •  1392/08/29 - 15:36
+4
hamed noori
hamed noori
رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:
...
حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید:

خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛

اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:

من می‌تونم بیام طرفای تو؟

آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:

نه، الآن یه کم سرم شلوغه!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 21:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یارو نصفه شب مزاحم شده بود!!
برداشتم میگم بعله؟؟
میگه خوابیدی؟
میگم نه اینجا هوا روشنه میگه :عه؟ مگه کوجایی؟؟
گفتم من ایتالیام... یارو ترسید شارژش تموم بشه قطع کرد دیگه زنگ نزد

دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 14:50
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تو آزادی..
من همیشه بابت لحظات ما بودنمون توقلبم سپاسگذارتم...چقدرخوبه با خوبی وداع كردن!با لب خندان وقلبی گریان!تو نیومده چمدونت روبرای رفتن بستی!
شروع وتمومش همش یك لحظه انگار!!!
من برات قفس تنهایی میسازم وتواهل پروازی!پرنده قشنگم اونقدردوست دارم كه نخوام این ظلم روبهت بكنم....غصه آب ودونت هم ندارم خودت میابی فقط كاش دام صیادی بیرحم نباشه!زندانی آب دون من نباش جرم من پناه دادن توآب دون دادن به تو بوده پرنده وحشی!برو ومنو توسقوط توی تنهایی تنها بذارایجوربرای هردومون بهتره!






دیدگاه  •   •   •  1392/08/27 - 20:21
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ