یافتن پست: #تنهایی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﻫﯿﭽﮑﺲ،

ﺑﺮ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

ﻧﻤﯿﻨﺸﯿﻨﺪ!

ﯾﺎ ﯾﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺖ، ﯾﺎ ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﺮ . .
دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 18:37
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بال مرغ با سویا سس

مواد لازم:
۱ فنجان سویا سس
۳ فنجان آب
یک کیلو بال مرغ
۳ سانتی متر زنجبیل تازه، پوست کنده و خرد شده
۳ حبه سیر، له شده
۳ قاشق غذاخوری شکر
یک تکه دارچین
۲ تا رازیانه کامل

طرز تهیه:
در یک ماهیتابه روغن را داغ کنید و مرغ را به همراه سویا سس سرخ کنید و روی آن آب بریزید تا به جوش بیاید و سپس زیر آن را کم کنید.
زنجبیل، سیر، شکر و دارچین به همراه رازیانه را اضافه کنید و بگذارید با همان دمای کم ۴۵-۶۰ دقیقه بپزد. برای این که مرغ دو طرفش قهوه ای بشه موقع پخت بالها رو زیر و رو کنید.
مرغ ها را به ظرف مناسب انتقال دهید و روی آن سس بریزید (هر سسی که مایلید) و با برنج یا به تنهایی میل کنید.
دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 14:36
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به ع[!]ایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....


2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:21
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم
اندکی پیشتر اَی ...
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!
زیر چشمی به خدا می نگریست !!
محو لبخند غم آلود خدا
دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم: ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!
یاد من باش ... که بس تنهایم !!
بغض آدم ترکید، ... گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ...
من به اندازه ی گلهای بهشت .... نه
به اندازه عرش ... نه ... نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من
دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت ...
راهی ظلمت پر شور زمین ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم ... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !!!
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:19
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضی پسرام هستن:
مستی با هستی
شکار با نگار
ناهار با بهار
شمال با نهال
دریا با رویا
ویلا با مینا
ماشین با نوشین
خرید با مهشید
بازم میگن ما تنهاییم
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 14:43
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
چاره دیگری نیست باید سوخت باید ساخت درون ویران از تنهایی را... فقط اینجوری (میشه) با تویی که عاشقم نبودی بمونم... تویی که برای رسیدن از جنازه ام عبور کردی تویی که به بدون من بودن راضی شدی ...راضی شدی به خاطر دیگری به همه بگی لیاقت تو"...رو ندارم...با این همه من هرگز نتونستم فراموشت کنم شاید ...خدا نخواست که ما رو از هم دیگه ناامید کنه من این تنهایی اجباری رو خیلی دوست دارم اما فقط به خاطر...تو"...اره "(میشه) !
دیدگاه  •   •   •  1393/06/16 - 20:26
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

 چقدر خوشبختی نزدیکه کنار من که راه میری...از این دنیا رها میشیم تو که دستامو میگیری



">تو که باشی همه دنیا شبیه آرزوم میشه....روزای سرد تنهایی تو که باشیتموم میشه

آهنگ عارف عزیز



دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 22:08
+3
mohamadjavad
mohamadjavad
لعنت به زمونه ای که مردبودن دردداره ونامردبودن کیف.لعنت به زمونه ای که خوبی کردن تاوان داره وبدی کردن احترام.لعنت به زمونه ای که پاک بودن تنهایی میاره وخیانت کردن کلاس...خدایاچه بگویم بگوچه کاربایدکرد بااین همه سردرگمی به فردابگوتو مردی کن نیا
دیدگاه  •   •   •  1393/06/9 - 18:06
+3
mohamadjavad
mohamadjavad
چوپان قصه مادروغگو نبود.اوتنهابود.وازفرط تنهایی فریاد گرگ سرمیداد.افسوس که کسی تننهایی اش رادرک نکردوهمه درپی گرگ بودند.دراینن میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/7 - 12:27
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی وقتا...
بعد از یک اتفاق...
مثل یه بیمار تصادفی...
اونقد داغی که نمی فهمی چه ضربه ای خوردی...
چقدر دلت شکسته...
چقدر ضعیف شدی...
چقدر هر لحظه امکان داره زانوهات خم شه و بیفتی...
فقط وقتی میفهمی
که یهو بی دلیل صدای گریه ات پر میشه تو فضای تنهاییت...
همین!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/6 - 15:38
+4
صفحات: 3 4 5 6 7 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ