شبی خواب دیدم با خدا دارم کنار ساحل قدم میزنم رد پای هر دو ی ما کنار ساحل بود وقتی برکشتم به گذشته نگاه کردم دیدم در موقع سختی تنها یک ردپا کنار ساحل است پس رو به خدا گله کردم و گفتم:خدایا چرا موقع سختی مرا تنها گذاشتی؟ خدا لبخندی زد و گفت:فرزندم در ان موقع تو بر دوش من بودی
❦روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم تنهایی را دوست دارم جون بی وفا نیست... اما حالا مینویسم از تنهایی بیزارم جون تنهایی یادآور لحظات بی تو بودنم است...❦