یافتن پست: #تنها

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من و تو
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشویم ، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
دشتها نام تو را می گویند
کوهها شعر مرا می خوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 18:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه شب تنها بودم زنگ زدم رستوران گفتم سلام عاقا خسته نباشید، شیشلیگ دارید؟

گفت بعله داریم

گفتم بختیـــاری چی؟

گفت داریم هم معمولی هم مخصــوص

کبــــاب بـــرگ چی؟

گفت داریم

گفتم ســالاد ونوشابه چی؟

هرنوع که بخواهید هست

گفتم نون چـــرب زیرکباب چی؟

گفت اونم هست!!

چند لحظه سکوت کردم یه آآآهی کشیدم...

گفتم ای دهنتون سرویس من شام هیچی ندارم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 12:07
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم
تنها دلیلی که منو مجبور میکنه
هرشب مسواک بزنم
سفید موندن دندونامه ، نه سالم موندنشون !

شما چطور !؟
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:49
+1
sara
sara
در CARLO
گاهی کسی می شود تکیه گاه دلت...

همین که نباشد…

همین که با محبت نگاهت نکند...

همین که با سخنانش آزارت دهد...

دنیا انگار برعلیه توست...

دنیا انگار دیگر دنیا نیست...

… تنهاترین می شوی...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هرچی که آدمها رو بیشتر می شناسی.... تنهایی دلچسب تر می شه..!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 10:35
+1
sara
sara
در CARLO
دردداردکسی تنهایت بگذاردکه به جرم بااوبودن همه تنهایت گذاشته باشن
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 09:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شاید تو همان گمگشته ی ازلی من باشی.
همان نیمه ی گمشده ی روح نا آرامم.
همانی که در طلبش روزگاری هرچقدر گشتم،
نیافتم و ناگزیر ایمان آوردم به افسانه بودنش.
همانی که هرگز نبود
ولی بودنش ناگریز بود و می ارزید به تمام بودنها و داشتنها ...
من خسته ام
از این راه طولانی که در طلبت و بی تو پیمودم.
دیگر رمقی برایم نمانده که بخواهم بودنت را اثبات کنم ؛
پس مهربانم،
خودت با صبوری بودنت را برایم اثبات کن و باش تا باشم
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 20:47
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روی بخار شیشه می نویسی "دوستت دارم" و بعد

پرده را می کشی

می روی سراغ درس و کتاب و

این سوی پنجره می مانم من

که تنهائی ام را تا تولد شعری تازه قدم بزنم

باران می آید

می دانم

تو خواهی خوابید و

شیشه را بخار خواهد گرفت و

"دوستت دارم" را هم!

و صبح که بیدار می شوی

از هول مشقهای نانوشته فراموشم خواهی کرد...!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 20:19
+2
saeed
saeed



تورفتي ودوست داشتن هايم


زيرپايت له شد


ومن بي توچه تنهاشدم


وبه دنيا نشان دادم


كه من مجنون ترين ليلاي تاريخم

دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 15:53
+3
nanaz
nanaz

تنهایی عار نیست، اتمامِ حجت است با
آعوش‌های بی در و پیکری که جز به وقت بی کسی
به رُویت گشوده نمی‌شوند!


دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 14:45
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ