یافتن پست: #تنگ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوس دارم ببرمت یه جای شلوغ ,
خیلی شلوغ ,
وایستم اون وسط نگات کنم!
بگم اینارو میبینی؟
بگی آره!
بگم تو هیاهوی همه این آدما ,
بازم من چشمام فقط دنبال تو میگرده ,دلم برای تو تنگ میشه...
صداهاشونو می شنوی؟
بگی آره!
بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده...
بگم حالا چشماتو ببند
بگو چه حسی داری!
بگی انگار بین یه عالمه غریبه گم شدم
بگم اگه نباشی منم بین یه دنیا غریبه گم میشم ....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 15:55
+4
be to che???!!
be to che???!!
"يكي بود يكي نبود.."

تواين دنياي بزرگ يه پسري بود كه عاشق يه دختره ميشه.پسره چندسالي عاشق ميمونه تابلاخره تصميم ميگيره به دختر بگه كه دوست دارم.بهش ميگه ولي دخترنتونست هيچ حس دوست داشتني از پسره بجز به عنوان يه برادرتوقلبش بياره...


عاشقي اين2تاشده بود مثل2تاعاشق ولي يكيشون عاشق عشقش واون يكي عاشق برادرش.چون اون هيچوقت يه داداش واقعي نداشت..


خلاصه اين داستان عاشقي عجيب اين2تاگذشت تا يكي دوسال كه دخترك هم عاشق شد.ولي ايندفعه عاشق عشقش...مونده بود با يه دل عاشق وهيچ راهي بجز صداقت و شكست غرورش پيدانكرد و غرورشو شكست و بهش گفت دوست دارم..ميخوامت...ميخوام باهات بمونم..حتي براي اين كارش ازخواهرش سيلي هم خورد ولي فكرميكرد پسره ارزششوداره ولي..


اينا از هم دوربودن با400كيلومترفاصله و ديدارماهي يكي دوبار..خيلي همودوست داشتن.دوتاشون واسه هم ازهمه چيزو همه كس ميزدن ولي اين وسط يه مشكلي بود:پسره عشق دخترك باور نداشت خيلي براي دخترسخت بود كه شبا از گريه و چشم درد عشقشوباور نكن..بارهازنگ ميزد بهشو ميگفت حالم بده..دلم تنگ ..دلتنگيشوتحمل ميكرد ولي باور نكردن عشقش غير قابل تحمل بود..واسه اينك پسرك عشقشو باوركنه دست به كارايي زد كه پسرك ازش خواسته بودكه خودش دوست نداشت.ولي فايده اي نداشت...


نميگم پسره اونو نميخواست...چراعاشقش بود وخيلي كارا واسش انجام ميداد ولي دخترك عشقشوباور داشت...


ميسوخت و ميساخت..بااون عشق صادقش آبروش پيش تنها خواهرش بخاطرپسره رفت..ازپسرك تهمت شنيد..پسره ميگفت توبه غيراز من باكسي هستي..تهمت خيانت بهش زد..ميگفت من واست يه هوس بودم..ميگفت..


تحمل دخترديگ تموم شد..ديگ زندگي كردن وتحمل اينهمه بدبختي براش سخت شده بود..عاشقش بودولي مجبور شدروي عشقش پابذاره و پسرك ولش كنه..توصحبت آخرشون پسرك زد زير همه چيزوزير هرغلطي كه انجام داده..و به دخترك گفت ديگ بمن اس نده و زنگ نزن.از جدايي اين2عاشق تقريبا يك ماه ميگذره و مونده يه دختر بدبخت تنها باكولباري گناه وكلي تهمتو يه دل شكسته ...


اين داستانوگفتم كه بگم بعضيا ارزش شكستن غرور دارن حتي اگه ي دختر غرورشو بشكن..بعضيا ارزش يه عشق واقعي..وحتي گذشتن از همه چيز بخاطرشونو دارن ولي بعضيا حتي ارزش يه نگاه كردن هم ندارن...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 13:07
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


دلتنگ شده ام ... نمیدانم... شاید برای تو و شاید برای دیروزم که باتو سپری می شد... تو بگو ! حال کجای دنیا دنبال تو بگردم !؟


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 12:19
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:55
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند

بشکوه تر از کوه دماوند
غرورم 
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است

تنها سر مویی ز سر موی تو دورما
ی عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم 

بگذار به بالای بلند تو ببالم
 کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 00:06
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

این روزها که جرات دیوانگی کم است ،


بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم گاهی تو را به خواب ببینم !
بگذار در خیال تو باشم !
بگذار
... بگذریم !
این روزها خیلی برای گریه دلم تنگ است !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 00:00
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دارم دق میکنم چه جور فراموشت کنم من اخه چه جور میشه،
که ترک اغوشت کنم من
تو احساسمو بستی،
به همه حیله و نیرنگ
مگه چی کم گذاشتم،
به جز محبت و دل تنگ
همه احساس من به پای حیله هات حروم شد همه جونم و عمرم،
به پات نا تموم شد
می خواستم تو رو تو اوج اسمونها ببرم
من
اخه چه جور دلت امد جداشی از، عشق و دل من اره عشق و دل من

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 23:57
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

گفتی که: «
چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه،شبی میکشم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی،
تنگ غروب! افسوس،که مهتاب شدی، وقت سحر!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 23:47
+3
AmiR
AmiR
هنوز بدرود نگفته‌ای، دلم برایت تنگ شده است چه بر من خواهد گذشت اگر زمانی از من دور باشی هر وقت که کاری نداری انجام دهی تنها به من بیاندیش من در رویای تو شعر…
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 17:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تنهایم اما دلتنگ آغوشی نیستم
خسته ام ولی به تكیه گاهی نمی اندیشم
چشم هایم تر هستند ولی رازی ندارم
چون مدتهاست دیگر كسی را خیلی دوست ندارم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 17:02
+10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ