یافتن پست: #جوانی

Behdad
Behdad
گاهی با خودم فکر می کردم بد ترین اتفاقی که برای کسی میتونه بیفته چیه که از اون بدتر دیگه نباشه؟

بی کاری ، بی پولی ، اعتیاد ، فقر ، نداری ، بدهکاری ، ورشکستگی ؟

بیماری، بستری شدن ، عمل جراحی و مریضی لاعلاج ؟

جنگ ، انفجار، تصادف،سوختن ، غرق شدن، سقوط از بلندی و قطع عضو ؟

سیل ،صاعقه ، آتش فشان ،زلزله و زیر آوار موندن؟

مرگ دوستان و عزیزان در جوانی و بی کسی؟

گرسنگی ، تشنگی ، دربه دری، تنهایی و غربت؟

دروغ ، فحش و دشنام شنیدن ، تهمت خوردن و بدنامی به ناحقی؟

خیانت ، جنایت، نامردی، دزدی و راهزنی دیدن؟

فراموش شدن، اسارت، زندانی شدن و ...

کمی که فکر می کنم می بینم ؛ همه اینها اتفاقاتی است که در زندگی هر کسی ممکن است پیش بیاید چیز دور از ذهنی نیست . بسیاری از اون ها جزوه زندگی ما هستند .من حاضرم همه را با هم داشته باشم ولی دوست نمک نشناس و بی معرفت ،بی شخصیت و پست صفت، مکار و حیله گر، نقش باز و هنرپیشه، بی مرام و نامرد نداشته باشم .
آخرین ویرایش توسط BEHDAD در [1390/12/26 - 11:40]
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/26 - 11:39
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت :
- می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :

- نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت :

- نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت :

- من متاسفم به جهت این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :

- مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :

- نگران نباش پسرم . تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی . چون تو پسر او نیستی . . . !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 18:29
+7
*vorojak*
*vorojak*
جوانی کجایی که....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 11:58
+3
ali rad
ali rad
سال هاست
جوانیم
در پیاده روهای شلوغ بی کسی
دست فروشی می کند
شانه هایش را خوب می برند
اما...
هق هق اش را نه...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 22:56
+3
☺SAEED☻
☺SAEED☻
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: "شما برای چی می نویسید استاد؟" برنارد شاو جواب داد: "برای یک لقمه نان"
نویسنده جوان برآشفت که: "متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!"
و برنارد شاو گفت: "عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!"
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 11:15
+5
Danial
Danial
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم،
نسل خوابیدن با اس ام اس،
نسل درد و دل با غریبه های مجازی،
نسل غیرت روی خواهر ، روشنفکری روی دختر همسایه،
نسل لایک و پوک از روی قرض،
... نسل کادو های یواشکی،
نسل خونه خالی و دعوت شام،
نسل پول ماهانه ی [!]،
نسل صف و دعوا،
نسل مانتو های تنگ,
نسل کارگران پیر مو رنگ کرده برای جوانی و پیشنهاد کار,
نسل شارژهای اینترنتی,
نسل " copy , paste "
نسل عکسای لختی در ساحل دوبی,
نل جمله های کوروش و دکتر,
نسل فتوشاپ,
نسل دفاع از فاحشه ها,
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس,
نسل سوخته ، نسل من ، نسل تو,
یادمان باشد ، هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم بین عذاب هایمان ، مدام بگوییم ، یادش بخیر
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 09:06
+2
Mitra Mohebbi
Mitra Mohebbi
پس از مرگش از او پرسیدند : جوانی خود را چگونه گذراندی ؟

ندایی از عرش برآمد که : بدبخت ایرانیه ، ولش کنین ، برین سراغ سوال بعدی . . . !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 20:15
+6
-1
مهسا
مهسا
سالها جوانیم

در پیاده روهای شلوغ بی کسی

دست فروشی میکند

شانه هایش را خوب میبرند ...

اما ...

هق هق اش را نه...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 16:13
+4
ebrahim
ebrahim
شیشه خاطرات دوران نوجوانی یک دختر
6 دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 11:43
+5
ronak
ronak
{روزی که فلک جسم مرا خاک کند

حیف است شکایت از جوانی نکنیم}

بنویســ سنگـ تراش بنویس بروی گورمــ بنویســ
که جوانی خفته
زیر این سنگـ
برفتست جوانیـــ
که نکردست جوانیـــ
بنویســ سنگ تراش بنویســ از دل خاکــ
که جوانی همه رفتــ
بنویســ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 15:06
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ