Andres
راحت نوشتیم بابا نان داد
بی آنکه بدانیم بابا چه سخت ...
برای نان همه جوانیش را داد !!!
بزن به افتخار همه پدرا ...
sasan pool
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
mitra
بیچاره گلایل ،
بیچاره گلایل که فقط برای مرگ می خرندش ...
بیچاره پیراهن مشکی ،
بیچاره پیراهن مشکی که فقط برای مرگ می پوشند ...
اما ...
بیچاره تر از این ها ، جوانیست که با پیراهن سرخ ، گل سرخی را پر پر می کند ، برای مرگ ...
mehrshad kabiri
راحت نوشتیم بابا نان داد؛
بی آنکه بدانیم بابا چه سخت برای نان، همه جوانی اش را داد
mah3a
متاسف شدم وقتی ، مردی مرد ، هنگامی که زنش را ، در حال زنا دید!
متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، اما بچه دار شد !
متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، ولی به خاطر بچه هایش ماند!
متاسف شدم وقتی ،پسری، معشوقش را به خاطر پول ، از دست داد !
متاسف شدم وقتی،دختر، به خاطر شهوت نامردان باکرگیش را ،از دست داد!
متاسف شدم وقتی ، مردی ، ناموسش را ، به خاطر مواد ،به حراج گذاشت !
متاسف شدم وقتی ، جوانی ، ایمانش را بخاطر پول ، از دست داد!
شاهین
مردی پس از ۱۵ سال از زندان فرار میكنه .
او برای پیدا کاردنه پول و اسلحه به یک خانه میره
ولی در اونجا زن و مرد جوانی رو در رختخواب پیدا میكنه .
ابتدا مرد جوان رو به صندلی طناب پیچ میكنه
سپس خانم خوشكله رو به صندلی میبنده و نزدیك میشه و بوسه ای به گردنش میزنه و میره حمام تا دوش بگیره.
مرد جوان به همسرش میگه :
گوش كن عزیزم این مرد از لباسش معلومه كه مدت زیادی رو در زندان بسربرده و حتما اونجا هیچ زنی رو ندیده
من دیدم چطور گردن تو رو ماچ كرد اگه خواست با تو س-ک- س داشته باشه مقاومت نكن
اونو راضی كن با اینكه میدونم برات چندش آوره !
ببین این زندانی خیلی باید خطرناك باشهو اگه عصبانی بشه جفت مون رو میكشه.
قوی باش عزیزم و بدون خیلی دوستت دارم.
همسرش پاسخ میده :
او گردن منو ماچ نكرد!
اون در گوش من گفت كه همجنس گراست و معتقده كه تو خیلی نازی و ازمن پرسید كه وازلین داریم و من گفتم كه در حمام میتونه پیدا كنه .
پس عزیزم قوی باش و بدون من هم خیلی دوستت دارم
☺SAEED☻
راحت نوشتیم بابا نان داد
بی آنکه بدانیم بابا چه سخت ...
برای نان همه جوانیش را داد !!!
بزن به افتخار همه پدرا
parham
زن و مرد جوانی به مناسبت اتمام ساخت خانه جدیدشان دوستانشان را دعوت کرده بودند. بعد از این که تمام خانه را به دوستانشان نشان دادند یکی از دوستانشان پرسید: خانه خیلی قشنگیست مبارکتان باشد ولی چرا تمام اتاقها را گرد درست کردهاید؟
مرد جوان جواب داد: راستش را بخواهید قبل از این که خانهمان را بسازیم مادر زنم به من گفت: مادر جان تو را به خدا، فکر یک گوشه از خانه را برای من هم بکنید.