یافتن پست: #حاضر

ronak
ronak
حاضر؟!
غایب؟!
نمی دانم حضور دارم یا نه...؟!
فقط میدانم هستم...
به جرم نفس هایم...!
6 دیدگاه  •   •   •  1390/12/9 - 00:29
+10
شاهین
شاهین
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به معشوقه اش و میگه: زنم یه هفته میره ماموریت ، کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد ش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزنه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت
دیدگاه  •   •   •  1390/12/8 - 20:26
+6
-1
سحر
سحر
دوره ای شده که حاضرم جای <<پت>> باشم ولی یه دوست واقعی داشته باشم!!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/8 - 12:58
+6
عسل ایرانی
عسل ایرانی
بهلول و بهشت...
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 22:19
+7
mah3a
mah3a
چقـدر سختـــ ــــه

تمام عاشقانه ها را
روي همين ديوارِ مجـــازي مي نويسم ...
از لج ِ تو ... ...
از لج ِ خودم ...
که حاضر نبوديم يکبار
واقعـــــــي به هم بگوييم شان ....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 22:05
+6
tamanna
tamanna
a year without rain

Oooooooooh
Oeeeeeeh
Can you feel me
When I think about you
With every breath I take
Every minute
Don’t matter what I do
My world is an empty place
Like I’ve been wonderin’ the desert
For a thousand days (oooh)
Don’t know if it’s a mirage
But I always see your face, Baby

I’m missing you so much
Can’t help it even now
A day without you is like a year without rain
I need you by my side
Don’t know how else to find
But a day without you is like a year without rain (oooh)
The stars are burning
I hear your voice in my mind (in my mind)
Can’t you hear me calling
My heart is yearning
Like the ocean is running dry
Catch me I’m falling
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 14:59
+5
امیرحسین
امیرحسین
پسرا یه ربع حاضر ميشن 4ساعت ميرن بيرون
دخترا 4ساعت حاضر ميشن يه ربع ميرن بيرون
=))
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 18:17
+6
mah3a
mah3a
پسرا یه ربع حاضر ميشن 4ساعت ميرن بيرون
دخترا 4ساعت حاضر ميشن يه ربع ميرن بيرون
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 21:21
+2
mah3a
mah3a
حاضرم ده نوع غذا درست کنم و یه عالمه قاشق و بشقاب و اینا بشورم اما هیچ وقت سفره پاک نکنم:|
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 21:01
+3
parnian
parnian
حاضرم ده نوع غذا درست کنم و یه عالمه قاشق و بشقاب و اینا بشورم اما هیچ وقت سفره پاک نکنم:|
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 20:01
+10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ