یافتن پست: #حسرت

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بخوام از تو بگذرم من با یادت چه کنم

تو رو از یاد ببرم با خاطراتت چه کنم

حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو

بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم

تو همونی که واسم یه روزی زندگی بودی

توی رویاهای من عشق همیشگی بودی

آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته

بی کسی عالمی داره واسه ما یه عادته

چطور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو

آخه با چه جراتی به دل بگم نمون برو

دل دیگه خسته شده به حرف من گوش نمیده

چشم به راه تو می مونه همیشه غرق امیده





دیدگاه  •   •   •  1392/10/17 - 19:29
+2
محمد
محمد
به یادتم .حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم.
دیدگاه  •   •   •  1392/10/17 - 12:27
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند...
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است… دلم برای کسی تنگ است

13 دیدگاه  •   •   •  1392/10/17 - 11:37
+3
melika
melika
یکی از بزرگترین حسرتام مال وقتیه که میرم خونه ی کسی واسش شیرینی خامه ای میبرم !
بعدش تا آخر مهمونی منتظر میشم بلکه یه تیکشو بیاره با چایی بخوریم ولی نمیاره لعنتی !


 
2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 20:11
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از اینایی که هرچقد دلشونو میش[!]ن و ناراحتشون میکنین ولی هیچی نمیگن خیلی بترسین
یه روز بی سر و صدا میرن و شما میمونین و حسرت و یه دنیا پشیمونی !
دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 16:08
+3
xroyal54
xroyal54
هنگامیکه آن گلبرگهای زیبا روی زمین پراکنده میشود آن باغبان شوریده را مشاهده کنید که با چه حسرت واندوهی به آن گلبرگها ی زیبا مینگرد . قطرات اشکهایش را ببینید که آرام آرام بر گونه اش سرازیر میشود . باغبان خوب میداند که دقایقی پس از ان زیبائی وطراوت باغش با ریختن گلبرگها از بین میرود ودیگر از آن عطر م س ت کننده خبری نخواهد بود .

وزینب (س) نیز همچون آن باغبانی شوریده حال ناظر پر پر شدن گلهای زیبائی بود که جهان را عطراگین میساختند .....
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 22:46
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی اوقات حسرت وجود یه آدمی مثل خودمو تو زندگیم میخورم!

واقعاً خوش به حالتون که منو دارید! ^_^
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 19:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن


سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن



لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟



آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه افتادن



با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن



من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن


عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:11
+2
be to che???!!
be to che???!!

دلم برای کودکیم تنگ شده
....


برای روزهایی که باور ساده ای داشتم


همه آدم ها را دوست داشتم
...


مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم


مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود
...


دلم می خواست "ممُل" را پیدا کنم


از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم


تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود


دلم برای خدا تنگ شده
...


خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم
...


دلم برای کودکیم تنگ شده
...



شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت...

X
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:23
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



گاه دلتنگ میشوم....

دلتنگتر از همه دلتنگیها......

گوشه ای مینشینم و حسرتها را میشمارم و

باختها و صدای شکستن را...............

نمیدانم کدامین امید را نا امید کردم

و کدام خواهش را نشنیدم و به کدامین

دلتنگی خندیده ام ...............

که چنین دلتنگم.............


دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 17:14
+3
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ