یافتن پست: #حسرت

EHSAN
EHSAN
آدمی در آغوش خدا غمی نداشت، پیش خدا حسرت هیچ بیش و کمی نداشت دل از خدا برید و در زمین نشست، صد بار عاشق شد و دلش شکست به هر طرف نگه کرد راهش بسته بود، یادش آمد یک روز دل خدا را شکسته بود
دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 20:35
+7
*elnaz* *
*elnaz* *
دلت را بتكان... غصه هايت كه ريخت تو هم همه را فراموش كن... دلت را بتكان... اشتباه هايت وقتى افتاد روى زمين... بگذار همانجا بمانند... ... ... ... فقط از لابه لاى اشتباه هايت يك تجربه را بيرون بكش... قاب كن و بزن به ديوار دلت...دلت را محكم تر اگر بتكانى...
> تمام كينه هايت هم مى ريزند...
> و تمام آن غم هاى بزرگ...
> و همه حسرت ها و آرزوهايت...
> باز هم محكم تر از قبل بتكان...
> تا اينبار همه آن عشق هاى بچه گربه اى هم بيفتند....
> حالا آرام تر ، آرام تر بتكان...
> تا خاطره هايت نيفتند...
> تلخ يا شيرين چه تفاوتى مى كند...؟
> خاطره خاطره است...
> بايد باشد ، بايد بماند...
> كافى ست...؟
> نه هنوز دلت خاك دارد...
> يك تكان ديگر بس است...
> تكاندى...؟
> حالا دلت را ببين...
> چقدر تميز شد... دلت سبك شد...؟
> حالا اين دل جاى "او" ست...
> دعوتش كن...
> اين دل مال "او" ست...
> همه چيز ريخت از دلت ، همه چيز افتاد..
> و حالا...
> و حالا تو ماندى و يك دل...
> يك دل و يك قاب تجربه...
> يك قاب تجربه و مشتى خاطره...
> مشتى خاطره و يك "او"...
> خانه تكانى دلت مبارك
دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 22:57
+5
alireza
alireza
مهربانیت را به دستی ببخش / که میدانی با او میمانی..../
واگرنه حسرتی میذاری بر دلی که دوستت دارد......../
دیدگاه  •   •   •  1392/09/12 - 18:41
+8
محمد
محمد
راحت میشه دوست داشت
راحت میشه عاشق شد
ولی هیچوقت راحت فراموش نمیشن....
به قیمت قرص های اعصاب تمام میشوند.
.
.
ولی من خدارو دارم..
قرص اعصاب سیری چند.
آنقدر خوب زندگی میکنم
تا حسرت لحظه هایت شوم...
.
بهترین انتقام خوب زندگی کردن است.
.
تو بمان و رفقایت
دیدگاه  •   •   •  1392/09/10 - 19:09
+7
EHSAN
EHSAN

  1. از عذاب لحظه هاى بى تو بودن خسته ام گر نیایى در کنارم دیگر از جان رفته ام تا به کى حسرت کشم از دورى چشمان تو ؟ دست سردم بیقرار از دورى دستان تو ؟

دیدگاه  •   •   •  1392/09/9 - 09:32
+7
محمد
محمد
اینکه کنارش باشی و اون تو رو نبینه پیرت میکنه
گاهی اوقات باید خودتو ازش بگیری تا بدونه
اون چیزی که اون داشته و قدر ندونسته
وبا بی تفاوتی ازش گذشته دیگران حسرت داشتنش رو میخوردن..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/8 - 08:34
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
وقتی بغضم شکسته شد و نفس هایم غرق شد در اندوه و بی تابی فقط "سکوت" با من بود . گاهگاهی که تنم خسته از لحظه ها به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شد شب هایی که بالشم خیس می شد از اشک شبانه حسرت فقط "سکوت" با من بود..........................
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 21:36
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد

که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،
فقط برد،
زمین مرد
زمین مرد ،
خداوند گواه است،
دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،

برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،

تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است

زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی

به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه!

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،

آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیده است
شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است،
به گستردگی ساحل نیل است،
و این بحر طویل است
وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهء مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است،
ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه
که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،
تو کجایی ... تو کجایی..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 16:45
+5
محمد
محمد
اینکه کنارش باشی و اون تو رو نبینه پیرت میکنه
گاهی اوقات باید خودتو ازش بگیری تا بدونه
اون چیزی که اون داشته و قدر ندونسته
وبا بی تفاوتی ازش گذشته دیگران حسرت داشتنش رو میخوردن..
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 14:37
+1
ALI SHABAN
ALI SHABAN
بود...
تلخ ترین کلمه ایست که میشناسم
کلمه ای برای ترجمه ی تمام حسرت هاى دنیا..
بود یعنی
دیگر نیست
یعنی من ماندم و حجم سنگین تنهایی!

یعنی صدایی که دیگر نخواهی شنید..
بود یعنی
تمام هست هایی که نیست شد..
یعنی یک جای خالی...
بود یعنی
دیگر نیست..
و اين اوج درد است!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 02:38 توسط Mobile
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ