یافتن پست: #خاطره

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کسی در این سوز و سرما دست هایت را نمی گیرد...
در جیب بگذارشان،شاید ذره ای خاطره ته جیب مانده باشد که هنوز گرم است...!




دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 16:56
+4
محمد
محمد
چــه تـــلخ است علاقه ای که عادت شود . . .
عـــادتی که باور شود . . .
بـــاوری که خاطره شود . . .
. . . .و خاطره ای که درد شود . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 11:58
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یکی از نشانه های فرهنگی در مناطق مختلف جهان و ایران لباسهای محلی است. این لباسها با توجه به آب و هوای مناطق از تنوع رنگ و شکل برخوردار بوده و از گذشته های دور دارای پوشش کامل بوده اند.
لباس محلـی گیـلان میـراث جهـانـی ایرانیان با زیبایی که از روح نیاکان این خاک در آن به امانت مانده اسـت باید به عنوان یک هویت ملی حفظ شود.
زنان روزگاران کهـن گیـلان بـا لـطافـت روحشان بهشت چشم را به تار و پـود پـارچـه رسوخ دادند و رنگ در رنگ در هم تنیدنـد و با عشقی به پهنای طبیعت زیبای گیلان پوششی تهیه کردند، رنگین و پرنشانه.
آنها سینه به سینه آموختند، طرح زدنـد، به تن کردند، گوشه گوشه بقچه های جهیزیه را با آن زینت کردند و نسـل بـه نسـل بـه یکدیگر “رنگ” هدیه کردند.
طرح لباس محلی زنان گیلان قدمتـی بیـش از چهار هزار ساله دارد
هم اکنون باید برای دیدن شلیته های پرچین و بلند لباس زن گیلان باید کیلومترهـا دشـت را پیمود تا شاید زنی را ببینی که با طره‌ های خاکستری مو لباسی محلی به تن کرده و خاطره ای از گذشته باشد که به گفته محققان این طرح لباس قدمتـی بیـش از چهار هزار سال دارد.
روسری و سربند (لچک) پیراهن یا جمه، جلیقه کت، الجاقبا، دامن، شلیته، شلوار و چادر کمر از بخشهای اصلی لباس محلی زنان گیلان است.
“الجاقبا” پوشش دوخته شده ای از مـخمـل یـا پارچه چادر شـب اسـت کـه پـوشـش زنـان در کوهستانهای شرقی و قاسم آباد بوده است.
“شلیته” یا کوتاه تومان (تـنبـان) دامنـی کوتاه و پرچین است که به آن “گرد تومان” نیز می گویند، دامن، دراز تومان (تنبان) واژه ایسـت که برای دامن بلند چین دار در مرکز و شرق گیلان استفاده می شود درغرب گیلان تالشیها آن را “شلار” می گویند.




دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:26
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
رفتگر پیر پارک شاید نمیداند با هر جارویی که میکشد دل ها و خاطره های پرپر شده ای را خاکروبه میکند
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 12:45
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
رفتگر پیر پارک شاید نمیداند با هر جارویی که میکشد دل ها و خاطره های پرپر شده ای را خاکروبه میکند
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 12:41
+7
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
چقدر عجیب است ، در خلوتت دلواپس خاطره ای باشی که تو را بر باد داده است !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 12:39
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یعنی دوستم نداشتی
من و تو با هم دیگه خاطره هایی داشتیم
...............................................................................................
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 22:04
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

آرزو میکنم توجیب لباست پول پیدا کنی،

آرزو میکنم یه موزیکی که خیلی وقته دنبالشیُ هیچ اسمی ازش نمیدونی رو یهو یجا پیدا کنی،

آرزو میکنم وقتی دارن ازت تعریف میکنن تو اتفاقی رد بشیُ بشنوی،

آرزو میکنم اونقدر بخندی ... بخندی که از چشمات اشک بیادُ دل درد بگیری،

آرزو میکنم یه بویی که باهاش خیلی خاطره خوب داری یجا به مشامت بخوره،

آرزو میکنم وقتی حواست نیست سرتو بیاری بالا ببینی، یکی که خیلی دوسش داری، داره خیلی عمیق ، با یه حس مثبت و لبخند رضایت نگاهت میکنه،

آرزو میکنم یه چیزی که کوچیکه ولی فکر نمیکردی حالاحالاها داشته باشیش یه اتفاقی بیوفته و یهو بدستش بیاری...

(چرا حواست پیش آرزویِ یکی مونده به آخری موند ..؟! ):D

دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 20:35
+10
xroyal54
xroyal54
سلامتيه اونايي كه به خاطره دلشون غرورشونو شكوندن ولي هم غرورشون شكست هم دلشون....
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 22:45
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


آن روزها که پنجره ام رو به صبح بود


می شد به سایه های نگاه تو دل سپرد



می شد محیط خاطره ها را حساب کرد


می شد خطوط چهره احساس را شمرد!


 



آن روزها که زیر نفسهای آفتاب


خواب از سر لبان شب آلود می پرید



وقتی عبور ثانیه ها سرد سرد بود


من در تو ضرب می شد و آتش می آفرید!


 


مجذور اشتیاق سلامی دوباره بود
جذر بهار و آئینه می شد بلوغ مرگ



می شد برای صورت گل مخرجی نوشت
کسر همیشه ساده نمی شد به دست مرگ!


 



در خشکسال دل به توان می رسید اشک
جمع شب و ستاره جوابش طلوع بود



راهی شدن به سمت صدای رسای عشق
منهای هر بهانه جوابش شروع بود!


 



آن روزهای خوب و شکوفائی و ظهور
آن روزهای رویش و تکثیر و انتشار



آن روزهای چشمه و خورشید و زندگی
آن روزهای آبی و باران و آبشار!


 


 


امشب به نام نامی آن روزهای پاک
ژرفای عشق را به تو تسلیم می کنم



دریای پر تلاطم فریاد خویش را
بر ساحل سکوت تو تقسیم می کنم!


 



در دفتر حساب خود امشب نوشته ام
ای لحظه های من به توان حضور تو



وقتی کتاب فاصله ها بسته می شود
زیباست جمع خواهش من با غرور تو!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 18:52
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ