یافتن پست: #خدای

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شوهری یك پیامك به همسرش إرسال كرد:
سلام من امشب دیر میام خونه، لطفا همه لباسهای كثیف من رو بشور و غذای مورد علاقه ام رو درست كن.
ولی پاسخی نیومد!

پیامك دیگری فرستاد:
راستی! یادم رفت بهت بگم كه حقوقم اضافه شده و اخر ماه میخوام برات ماشین بخرم.

همسر
وای خدای من واقعا ^_^

شوهر
نه میخواستم مطمئن بشم كه پیغام اولم به دستت رسیده :))
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 14:20
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک چینی با همسرش اختلاف داشت گفت که با شما نیز در میون بزارم
....
مرد گفت : 玉被某日本游戏 商塑造成风尘
زن جواب داد: 无双》里,干脆从刘备关羽张
مرد جواب داد : 无双》里,干脆从刘备关羽张
و زن مجددا جوابش را داد : 反响。原版格林童 话中的血腥描写
بنظرتون حق با کیه؟
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 14:16
+6
saqar
saqar
خدایا اقلا کولرو روشن کن...
زشته جلو مهمونا
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 18:14
+10
saqar
saqar
با شروع ماه مبارک رمضان این سوال بازم پیش میاد :که خدایا فرو دادن این همه بغض روزه رو باطل نمیکنه؟؟؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 18:11
+11
saqar
saqar
خدایا...
رمضان ماه مهمانی توست...
سفره ات هر روزِ سال پهن بوده،
ولی این روزها، پذیرایی ها ویژه است...
از خوان گسترده ات چشم و دلی سیر میخواهم...
شکم سیر را هر روز قبل از رمضان مرحمت نموده ای...
الهی شکر
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 18:04
+7
saqar
saqar
خدایا تو این ماه رمضونیه که ما گناه نمیکنیم، این دوتا فرشته رو شونه هامونم بیکارن...
قربونت بگو یکم شونه هامو بمالونن، مرسی!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:52
+6
alireza
alireza
خدایا: هرگز نگویمت که بیا دستم بگیر

عمریست گرفته ای مبادا رها کنی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:48
+8
alireza
alireza
سنگ تراشی به خدایش میگفت : خدایا از سنگ تراشی خسته شده ام زیرا در برابر همه ضعیف است ای کاش من همانند دریایی پر طلاطم بودم

خداوند اورا دریا کرد

مرد مسرور از حالش شد پس از مدتی دید که آبش توسط خورشید بخار میشود پس گفت خورشید از دریا قویتر است من هم میخواهم خورشید شوم و به آرزویش رسید

او خورشید بودو بر جهانی میتابید

که ناگهان ابری آمد و جلوی تابشش را گرف مرد گفت : خدایا ابر هم که از خورشید و دریا قویتر است پس من هم میخواهم ابر شوم

و خداوند اورا ابری زیبا کرد..او در اوج بود و جهان را مینوردید

اما به کوهی برخورد کرد و کوه مانع ادامه راهش شد پس دوباره از خدایش خواست تا کوهی استوار و بلند شود

و خداوند اورا کوهی استوار کرد ...

مرد خوشحال بود که دیگر هیچ چیز اورا نابود نمیکند و همیشه استوار است .. در روزی احساس دردی در وجودش کرد،اطراف را نگاهی کرد ... سنگ تراشی را دید که وجوده اورا با چکشی خورد میکرد .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:44
+7
alireza
alireza
یار خدایا.....

از کوی تو بیرون نرود پای خیالم

نکند فرق به حالم

چه برانی چه بخوانی

چه به اوج برسانی

چه به خاکم بکشانی

نه من آنم که برنجم

نه تو آنی که برانی.....


دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:38
+6
ramin
ramin
خدایی را که به اجبار به یاد اوری بی اختیار فراموشش خواهی کرد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:24
+13
-2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ