یافتن پست: #خدا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

خـنـده ام مـیگیـرد…

از ایـنکه…



هنـوز بـهت فـکر میـکنم…



خدایـا کمـکم کـن…



خسـته شـده ام…



وقتی مال من نیسـت…



چـرا تو فـکرمه…

دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 19:35
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در aBiHa

این پرسپولیسی هایی که با یک دستشون پنج و با دست دیگشون یکو نشون میدن...

اینا یادآور باخت ۵-۱ مقابل الغرافه قطر هستند.

زیاد اذیتشون نکنین گناه دارن به خدا

یه بار رفتن آسیا اونم اینجوری شد...

آدم غصش میگیره

خخخخخخخخخخخخخخخخخ


2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 18:18
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بگو دیروز چی شد؟؟؟
دیروز تو اتویوس یه پسر بچه ی خیلی ناز که حدودا 3 ساله بود گریه میکرد و تانکر تانکر اشک میریخت در حدی که درو پنجره اتوبوس به التماس افتاده بود ..به مامانش میگف چرا واسم شکلات نخ[!] ؟؟؟چ جیغای رنگیم که نمیزد ....خلاصه کاسه صبر مامانیش لبریز شد و با عصبانیت گفت آمپول میزنما (خودتون دیگه قیافه مامانه رو تو اون لحظه تصور کنید) حالا اینجارو داشته باش بچه پررو پرو شلوارشو کشید پایین بیا بزن... من و اژ آمپول میتلشونی؟؟
من و میگی هنوز تو شوکم م م م خدایی قفل کردم...
اینا عایا بچن یا غول چراغ جادو .....

دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 17:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم سوم دبیرستان ک بودم با این که هم نماینده کلاس بودم هم عضو شورا (فقط اون سال این منسبا رو داشتم به خدا) تو حیاط مدرسه ترقه مینداختم...ینی هیتلرم حس اون موقع های منو نداشت...تازه یه بار جلسه واسه شورا گذاشتن بعد مدیرمون خیلی عاجزانه در خاست داشت ما اینارو شناسایی کنیم منم خیلی جدی گفتم اون با من خودم پیداش میکنم...
دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 17:31
+2
alireza
alireza
باورتون میشه من راننده این ماشین بودم؟
آخرین ویرایش توسط alireza-3731 در [1392/10/22 - 15:08]
6 دیدگاه  •   •   •  1392/10/22 - 15:07
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

هیچ صدایی نا امید کننده تر از
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صدای پخ پخ آخر آبمیوه نیس !
خدا هیچ جوونی رو نا امید نکنه !

دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 20:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


خدایا !

یا کسی رو بهمون نده...
یا اگه میدی دیگه ازمون نگیرش خب...
آخه آدم هم هدیه رو پس نمیگیره !
تو که خدایی دیگه !


دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 20:21
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
فرشته ای از سنگ پرسید : چرا مانند خاک از خدا نمی خواهی که از تو انسان بسازد ؟ سنگ تبسمی کرد و گفت : هنوز آنقدر سخت نشده ام که مستحق چنین خواسته ای باشم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 20:17
+4
melika
melika
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست ،
نگفتم :عزیزم ، این کار را نکن.
نگفتم :برگرد
و یک بار دیگر به من فرصت بده.
وقتی پرسید : دوستش دارم یا نه ،رویم را برگرداندم.
حالا او رفته و من تمام چیزهایی که نگفتم را می شنوم
نگفتم :عزیزم ،متاسفم ،
چون من هم مقصر بودم
نگفتم :اختلاف ها را کنار بگذاریم،
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است .
گفتم :اگر راهت را انتخاب کرده ای،
من آن را سد نخواهم کرد
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی که نگفتم را می شنوم
او را در آغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم
نگفتم :اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد بود .
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد
اما حالا،تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم
نگفتم :بارانی ات را درآر...
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.
نگفتم :جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست.
گفتم :خدانگه دار ،موفق باشی ،خدا به همراهت.
او رفت و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم ،زندگی کنم.

شل سیلور استاین
دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 19:54
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
غمگینم مثل کسی که ی درس سه واحدی رو واسه بار سوم بیفته.....چیه خب
4 دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 19:28
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ