Danial
وفادارى؟ ....... خدا بيامرزدش
صداقت؟ .... يادش گرامى
غيرت؟ ..... به احترامش يك لحظه سكوت
معرفت؟ ..... يابنده پاداش ميگيرد
......عشق؟ ..... از دم قسط..
واقــعـا به کـــجــا چــــنــیــــن شـــــتـــابـــــا ن؟؟؟
t @ r @ n e
یه روز تو رو تو کوچه دیدم و عاشقت شدم….فرداش تو خیابون دیدمت و دیوونت شدم…… امروز تو اتوبان دیدمت خدا آخر و عاقبتم و به خیر کنه! عجب 206ی هستی
*
اين بار اگر زنِ زيبايی ديديد
هوس را زنده به گور کنيد!
و خدا را شکر کنيد برای خلق اين زيبايی ...
زير باران اگر دختری را سوار کرديد
به جای شماره ، به او امنيت بدهيد!
او را به مقصدِ مورد نظرش برسانيد ...
نه به مقصدِ موردِ نظرتان!
در تاکسی خود را به در بچسبانيد ، نه به او !
بيائيد فارغ از جنسيت
کمی مـَـرد باشيد.
alireza
یه سگ اینجوری فکر میکنه:
این آدمِ به من غذا میده
نازم میکنه, دوستم داره
حتماّ خداست
یه گربه اینجوری فکر میکنه:
این آدمِ به من غذا میده
نازم میکنه, دوستم داره
حتماّ من خدا هستم!
لعنت به هر چی گربه صفته
ali rad
بچهها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود:
فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست.
در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچهها رویش نوشت:
هر چند تا مىخواهید بردارید! خدا مواظب سیبهاست
ramin
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم"دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام
ali rad
گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد... گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد... نه به شکل " دوستت دارم" و یا نه به شکل " بی تو میمیرم " ... ساده شاید ، مثل :
" دلتنگ نباش، امیدت به خدا ... فردا روز دیگری ست ! "
mohammad
باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کند
باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوس میزند
باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
باتو،من با بهار می رویم
باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
باتو،من در هر شکوفه می شکفم
باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
باتو،من در روح طبیعت پنهانم
باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی
،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من ان