یافتن پست: #خسته

محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم. پـَـَـ نــه پـَـَــ. نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/19 - 01:33
+1
امیر امیری
امیر امیری
سلام بچه ها خسته نباشید
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/18 - 20:35
+4
محمد
محمد
تو این روزا که میدونی منم مثل خودت تنهام
 منم خسته ام از این دوری
 منم با این همه رفتن نمیدونم چرا
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 02:36 توسط Mobile
+3
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
دکتر زن حیف نون را جواب میکنه . میره مشهد میگه: الهی قربون اون دستهای بریدت ؛ سرشگافتت ؛ جیگر ریش ریشت ؛ لبهای تشنت ؛ حاجتمو بده خسته شدم تا کی بیام قم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:57
+3
ebrahim
ebrahim
ا دوستم رفتیم خرید.برگشتیم دیدیم ماشینش نیست میگه: دزدیدنش؟ پـَـَـ نــه پـَـَـ خسته شده بود از بس منتظر ما وایساد. اس ام،اس داد گفت من میرم خودتون بیاین
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 10:41
+1
behnam
behnam
بـــــــــــویِ شــــــــــــــــــــومِ امتحان آید همی!!! بـــــــــــویِ صــــــــــــــــــــــفرِ مهربان آید همی!!! ما ز تعلیم و تعلم خسته ایــــــــــــــــــــــــــــــم!!! دل خود را به تقلب بسته ایـــــــــــــــــــــــــــــم!!! **ایام سوگواری امتحانات بر تمامیِ دانشجویان عزیز تسلیت باد** یلدا ت.م
دیدگاه  •   •   •  1390/10/15 - 14:45
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/15 - 01:07
+2
رضا
رضا
همسفر خسته ام از این همه راه خسته از نای و نی و این همه اه راه ، تکرار زمان است چرا همسفر فاش بگو راز چرا اری از ایینه ها نیست نشان ان نشان های نهان نیست عیان اندر این نبض ِ زمان ، گیج منم مات و مبهوت ِ دل ِ ریش منم هوشیارم ز دل ِ خویش چرا ان که مستم بکند ، نیست چرا همسفر گرچه رهایم کردی راست گو ، ره به کجا اوردی نکند باز به من می خندی زین که پروانه شدم می خندی خنده کن تا که منم سوز شوم بنواز تا که منم کوک شوم ره به تنهایی من می گرید همسفر ، باش ، دلم می گرید خُنک ان روز که اندر پیش است دل ِ زهر خورده ی من در نیش است باش تا سایه ای بر من باشی وین دل زخم ، تو ، مرهم باشی
دیدگاه  •   •   •  1390/10/14 - 18:55
+1
رضا
رضا
شـوری سرا پا کن مرا شیـدای شیـدا کن مرا بغضِ گلـویم را ببین عقــده دل وا کن مرا از نوشِ خود نوشم بده شیـرین و عذرا کن مرا مجنون ترا زمجنون بشـو لیـــلای لیـــلا کن مرا زیبـای زیبـا می شوم از نو تماشا کن مرا همچون کویر خسته ام ســرشارِ دریا کن مرا
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/14 - 10:23
+1
mina_z
mina_z
دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می کنن ، ریل راه آهن رو میگیرن و راه می افتن طرف شهر ! اولی میپرسه : کی میرسیم به شهر ؟ دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون میده و میگه: هر وقت این دو تا خط به هم برسن ! میرن و میرن تا اولیه خسته می شه و میگه : پس چرا نمیرسیم ؟ دومیه برمیگرده عقب رو نگاه میکنه و میگه : فکر کنم ردش کردیم ! .
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/13 - 00:56
+9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ