یافتن پست: #خسته

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بوس آیینه در دانشگاهی در کانادا مد شده بود دخترها وقتی می‌رفتند تو دستشویی، بعد از آرایش کردن، آیینه را می بوسیدند تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بماند. مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. به دانشجویان تذکر هم داده شده بود اما فایده‌ای نداشت. موضوع را با رییس دانشگاه در میان می‌گذارند. فردای آن روز، رییس دانشگاه تمام دخترها رو جمع می‌کند جلوی در دستشویی و می‌گوید: «کسانی که که این کار را می‌کنند خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می‌کنند. حالا برای اینکه شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چقدر سخت است، مستخدم یک بار جلوی شما سعی می‌کند جای رژ لب روی آیینه را پاک کند.» مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال را فرو کرد توی آب توالت و بعد که دستمال خیس شد شروع کرد به پاک کردن آیینه. از آن به بعد در دانشگاه دیگر هیچ کس آیینه‌ها رو نبوسید
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 16:01
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
دلکَم میدانَم؛توام مثل من از بودن هاشان از عادت دادن هاشان از نبود همیشگی شان از تکرار این تابع خسته شده ای به احترام تن زخم دیده ات؛ معادله را عوض می کنَم بگذار بیایند و بروند غصه نخور عادت را خط زده ام..!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/3 - 23:21
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

نگرانم!‌ ولی چه باید كرد
عشق، دلواپسی نمی‌فهمد
درد من، خط ِ میخی است عزیز
درد من را كسی نمی‌فهمد !

بغض كردن میان خندیدن
تكیه دادن به كوه نامرئی
خسته‌ام از ضوابط عُرفی
خسته‌ام از روابط شرعی...

هیچ‌كس،‌ هیچ‌كس نمی‌داند
به نگاهت چه عادتی دارم
هیچ فرقی نمی‌كند دیگر:
ــ‌ اینكه با تو چه نسبتی دارم ــ

تف به هرچه اصـول، هرچه فـُروع
تف به هرچه ثواب، هرچه گناه
توی تاریك‌خانه‌ی دنیا
عقل جن است و عشق بسم‌الله !

« چشم‌هایت نگاه خیسم را
مثل برق سه‌فاز می‌گیرد»
تو برایم جرقه‌ای وقتی
خانه را بوی گاز می‌گیرد !

زیر آتش‌فشان جنگ تو هم
یخ هرچیز آب خواهد شد
مثل یك سرزمین بی‌سرباز
همه‌چیزم خراب خواهد شد ...

تو مرا زجر می‌دهی عشقم
مازوخیسمی كه دوستش دارم
من به اشغال تو درآمده‌ام،
" صهیونیسمی كه دوستش دارم "




...یاسر قنبرلو...

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 15:03
+5
mohammadsh91
mohammadsh91
اجازه خدا میشه ورقمو بدم!میدونم وقت امتحان تموم نشده ولی خسته شدم
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 19:09
+4
mitra
mitra
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ... ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ
ﺧﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ ! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ! ﻧﻪ
ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﻣﯿﺸﻮﺩ !ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ! ﭘﺪﺭﻡ
ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ... ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ !
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ
ﺧﻨﺪﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ !!!ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ
ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯾﻢ
ﻣﯿﮕﻭﯾﺪ!!! ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ! ﭼﻪ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺯﯾﺴﺘﻢ .
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 02:48
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یکی از فانتزی هام اینه که،
درحالی که من و مخاطب خاصم رو صندلی پارک نشستیم
با یه نگاه خیره و یه صدای خسته بهش بگم; چرا من!!!
چرا منو انتخاب کردی؟
اونم بگه; دیوونه چون تو همه دنیای منی.



‏{ البته من که مخاطب خاص ندارم ولی در حد تئوری عرض کردم}

دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 20:54
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به نام حلقه ی دار و به نام آخرین محکوم ! .

به نام خون ناحق و به نام کفتری بر بوم ! .

به نام روز تیربارون، به نام لیلی و مجنون ! .

به نام ناله ی مادر ، به نام گریه ی خواهر ! .

به نام بغض نشکسته ، به نام پدری خسته ! .

به نام ترکش و دشنه ، به نام مردم گشنه ! .

به نام جنگ و آتش ، به نام تیر آرش ! .

به نام پیکر بی جان ، به نام خون و آب و نان ! .

به نام پاک آزادی ، به نام روز آبادی ...


دیدگاه  •   •   •  1392/09/24 - 08:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پایانی برای قصه ها نیست؛

نه بره ها گرگ میشوند ونه گرگ ها سیر...

خسته ام از جنس قلابی آدمها,

دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زد...

حالم خوب است اما...

گذشته ام درد میکند...






X
دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 18:57
+3
mohsen
mohsen
آدما باید یکیو داشته باشن که هر وقت خسته
پکر
داغون
عصبیو
مریض
بودی ازت نپرسه چرا؟فقط دستت رو بگیره و بگه :بلند شو بریم یه دور بزنیم،دوست ندارم این شکلی ببینمت....
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 21:00 توسط Mobile
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

خسته شدم از آدمایی که می گن:



“تو خیلی خوبی” ، “من لیاقت تو رو ندارم”



بی لیاقت های عزیز !



حداقل واسه دلیل رفتنتون یه ریزه خلاقیت به خرج بدین ..

دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 22:16
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ