یافتن پست: #خشن

nanaz
nanaz
من اصولن عادم خشنی نیستم ؛ یعنی فکر نکنم باشم !
.
.
.
.

.
.
.
.
فقط نمیدونم چرا وقتی پست میذارم و لایك نمى كنین ، خیلى بی دلیل ، احساس میکنم بهم محل نمیذارین !

بعد دوس دارم بزنمتون ،
بگیرم تک تک موهاتونو از جا بکنم!
بعدشم عاهن مذاب روو دستا و توو چشم و چالتون بریزم !
بعدبا دمپایی عبری خیس بزنم تو دهنتون ,
بعد .........



کلن یه همچین روحیه ی لطیفی دارم من
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 13:45
+9
saman
saman

خوبرویان  جفا پیشه وفا  نیز   کنند


به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند


پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند


صید را پای ببندند و  رها  نیز  کنند


عاشقان را ز بَرِ خویش مران تا بر تو


سر و زَر هر دو فشانند و دعا نیز کنند


گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن


کاین گناهی است که در شهر شما نیز کنند


بوسه ای زان دهن  تنگ  بده  یا  بفروش


کاین متاعی است که بخشند و بها نیز کنند


تو خطائی بچه ای از تو خطا نیست عجب


کانکه  از  اهل  صوابند   خطا   نیز کنند


گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست


پادشاهان   بغلط   یاد   گدا   نیز  کنند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:01
+3
saman
saman

هاتفی از گوشه میخانه دوش


 گفت ببخشند گنه می بنوش


 لطف الهی بکند کار خویش


مژده رحمت برساند سروش


این خرد خام به میخانه بر


تا می لعل آوردش خون به جوش


 گر چه وصالش نه بکوشش دهند


 هر قدر ای دل که توانی بکوش


لطف خدا بیشتر از جرم ماست


 نکته سر بسته چه دانی خموش


 گوش من و حلقه گیسوی یار


روی من و خاک در می فروش


رندی حافظ نه گناهیست صعب


 با کرم پادشه عیب پوش

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 16:47
+4
saman
saman

سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی



گفت بازآی که دیرینه ی این درگاهی



همچوجم جرعه ی ما کش که زسرّدوجهان



پرتو جام جهان بین دهدَت آگاهی



بر در میکده رندان قلندر باشند



که ستانند ودهند افسر شاهنشاهی



خشت زیرسر و برتارک هفت اخترپای



دست قدرت نگر ومنصب صاحب جاهی



سر ما ودر میخانه که طرف بامش



به فلک برشد ودیوار بدین کوتاهی



قطع این مرحله بی همرهی خضرمکن



ظلمات است بترس ازخطر گمراهی



اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل



کمترین ملک تو ازماه بوَد تا ماهی



تو دم فقرندانی زدن از دست مده



مسند خواجگی و مجلس توران شاهی



حافظ خام طمع شرمی ازاین قصّه بدار



عملت چیست که فردوس برین می خواهی


دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 14:20
+2
saman
saman
دو شاخه نرگست ای یار دلبند 

چه خوش عطری درین ایوان پرکند 

اگر صد گونه غم داری چو نرگس 

به روی زندگی لبخند لبخند 

گل نارنج و تنگ آب و ماهی 

صفای آسمان صبحگاهی 

بیا تا عیدی از حافظ بگیریم 

که از او می ستانی هر چه می خواهی 

سحر دیدم درخت ارغوانی
 
کشیده سر به بام خسته جانی 

بهارت خوش که فکر دیگرانی 

سری از بوی گلها مست داری 

کتاب و ساغری در دست داری 

دلی را هم اگر خشنود کردی 

به گیتی هرچه شادی هست داری 

چمن دلکش زمین خرم هوا تر 

نشستن پای گندم زار خوشتر
 
امید تازه را دریاب و دریاب 

غم دیرینه را بگذار و بگذر 


(فریدون [!])
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 14:16
+2
mina
mina
مرد از زن خیلی تنهاتره!!
مرد موهاش بلند نیست که توى بى کسى کوتاهش کنه و اینجورى لج کنه با همه ى دنیا!
مرد نمیتونه وقتى دلش گرفت زنگ بزنه ب دوستش و گریه کنه و خالى بشه!
مرد نمیتونه درداشو اشک کنه!ی اخم خشن میکنه و میچسبونه ب پیشونیش!
ی وقتایی ی جاهایی ب ی کسانى باید گفت:میم مثل مرد!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 09:09
+4
saman
saman
در CARLO

چه زیبا خالقی دارم..



چه بخشنده خدای عاشقی دارم..



که میخواند مرا با آنکه میداندگنه کارم..



اگر رخ بربتابانم,دوباره مینشیندبر سرراهم..



دلم رامی رباید با طنین گرم وزیبایش



که در قاموس پاک کبریایی,قهر,نازیباست



چه زیبا عاشقی را دوست می دارم


دلم گرم است,می دانم که می داند بدون لطف او تنهای تنهایم



خدای من, خدایی خوب می داند



ومی داند که سائل را نباید دست خالی راند



چه ترس از ظلمت شبها به هنگامی که می گوید



عزیزم حاجتی داری اگر,اینک بخوان مارا



که من حاجت روا کردن برای بنده ام را دوست می دارم..

دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 13:50
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
سه محمود بر خاک ما تاختندء
به تخریب این ملک پرداختندء
یکی بود از غزنه ترکی عجیبء
که داد او خدای سخن را فریبء
دگر بود محود افغان تبارء
که سرها برید و بکردش منارء
بود سومی فردی از گرمسارء
که از حرف و کارش شدیم شرمسارء
کنون گر بخواهد خدای کهنء
سپردیم این ملک را بر حسنء
امید است با اذن پروردگارء
که این ملک ویران شود سبزه زارء
خدایا چنان کن سرانجام کارء
توخشنود باشی و ما رستگا
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 11:32
+4
be to che???!!
be to che???!!
زن : مگه اينجا مدرسه دولتي نيست !؟

مدير : اگه دولتي نبود كه مي گفتم يك ميليون تومن بريز!

زن : آقا آخه مدارس دولتي نبايد شهريه بگيرن!

مدير : اين كه شهريه نيست اسمش همياريه !!!

زن : اسمش هر چي هست. تلويزيون گفته به همه مدارس بخشنامه شده كه مدارس دولتي هيچگونه وجهي نميتونن دريافت كنن.

مدير : خب برو اسم بچت را تو تلويزيون بنويس!! اينقدر هم وقت منو نگير…

زن : آقاي مدير من دو تا بچه يتيم دارم! آخه از كجا بيارم ؟!!

مدير : خانم محترم! وقتي وارد اينجا شدي رو تابلوش نوشته بود يتيم خونه يا مدرسه؟! آقاي مستخدم، اين خانم رو به بيرون راهنمايي كن!!!

زن با چشمهاي پر اشك منتظر اتوبوس واحد بود، اتومبيل مدل بالائي ترمز كرد و زن سوار شد … روزنامه اي كه روي صندلي جا مانده بود رو برداشت و بهش خيره شد: كميته مبارزه با فقر در جلسه امروز … ستاد مبارزه با بيسوادي … تيتر درشت بالاي صفحه نوشته بود: با 200000 زن خياباني چه مي كنيد؟!! زن با خودكاري كه از كيفش بيرون آورده بود عدد را تصحيح كرد:

با 200001 زن خياباني چه مي كنيد ؟!!


فاحشه را خدا فاحشه نيافريد؛ آنانكه در شهر نان قسمت ميكنند، او را لنگ نان گذاشته اند، تا هر زمان لنگ هماغوشي ماندند، او را به ناني بخرند....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 01:42
+3
xroyal54
xroyal54
در CARLO
5 دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 16:07
+6
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ