گفتم خدایا سوالی دارم گفت بپرس...
گفتم چرا هر موقع من شادم، همه با من میخندن
ولی وقتی غمگینم کسی با من نمیگرید؟
گفت : خنده را برای جمع آوری دوست و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم
گفتم خدایا سوالی دارم گفت بپرس...
گفتم چرا هر موقع من شادم، همه با من میخندن
ولی وقتی غمگینم کسی با من نمیگرید؟
گفت : خنده را برای جمع آوری دوست و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم
(( گفت وگوی غنچه و گل ))
غنچه با دل گرفته گفت : زندگی لب زخنده بستن است گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت زندگی شکفتن است ، باصدای سبز راز گفتن است
گفت وگوی غنچه وگل از درون باغچه بازهم به گوش می رسد راستی تو چه فکر می کنی ؟؟؟
کدام یک درست گفته اند ؟؟ من فکر می کنم گل به راز زندگی درست اشاره کرده است
هرچه باشد او گل است گل یکی دو پیرهن بیشتر زغنچه پاره کرده است
این هم از یک عمر مستی کردنم
سالهای شبنم پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور چوب عمری با وفایی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسردنیست من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل هم شکستو هم شکستم داد دل!!!