♥ نگار ♥
در ...نمکدون...
داشتم از جلوی دستشویی رد می شدم، یه دفعه دیدم بابام داره با مسواک من مسواک می زنه!وایسادم به جیغ و هوار و دعوااااااااابابام گفت: خوب حواسم نبود! بعد که داشت از دستشویی بیرون می رفت، برگشت گفت:حالا نری تلافی کنی با مسواک من مسواک بزنی ها!