یافتن پست: #خیال

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




بی خیال خیالت میشوم
و مـے سپـآرمت بہ دَسـت “او” !

امـآ چہ ڪنـمـ ڪہ “او” ،

فـقـط یـڪ ضَمـیر “سـوّم شـخص غایب” نیسـت …
“او” ڪســے اسـت ڪہ …

تـمام هـسـتـے ایـטּ اوّل شـخـص مـُخـاطـب حـاضرَت را…
بہ آتـش ڪشـیـده اسـت … !


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 12:55
+1
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
موهایش را می‌‌بافتم

انگار رویا

انگار صد تا خیالِ خوش ..

انگار هزار تار خوابیده به هزار آرزو ...

موهایش سیاه سیاه واااا ی ...

اصلا خوشبختی‌ همین بود ...

خوشبختی‌

زنی‌ بود که با موهای سیاهِ سیاه ،

مثلِ شب

می‌ نشست اجازه می‌‌داد...

مردی باشم

که دنیایش خیالِ خوش موهای یک زن باشد !!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/21 - 12:39
+8
AmirAli
AmirAli
“تک پرم نماند” خیالی نیست… بگذار دیگری پرپرش کند!!!…

دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 21:15
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد
ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد
در تیر رس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از دست من افتاد
بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام
در دام دوتا چشم دو شمشیر زن افتاد
می خواستم از او بگریزم دلم اما
این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد
لرزید دلم مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 16:37
+2
بهناز جوجو
بهناز جوجو


ﻣﺜﻪ ﺧﻮﺍﺑﯽ…ﻣﺜﻪ ﺭﻭﯾﺎ ﻣﺜﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﺜﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺁﺑﯽ ﺁﺭﻭﻣﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﻣﺜﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻧﺠﯿﺒﯽ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻣﺜﻪ ﯾﺎﺳﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻣﺜﻪ ﺁﯾﻨﻪ ﺗﻮ ﺗﺎﻏﭽﻪ ﻣﺜﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﺯﻻﻟﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺧﯿﺎﻟﯽ.


دیدگاه  •   •   •  1392/08/16 - 01:02
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
اولین تو بودی ، آخرین هم تو خواهی بود
نمی خواهم طعم چشم دیگری را بنوشم
انتظار بارانت سخت هم باشد ، فقط به خیال آمدنت خیس خیسم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/13 - 20:52
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
نقاش می کشید تو را در خیال خویش
شاعر شد ، آن زمان که نگاهی به کار کرد
دیدگاه  •   •   •  1392/08/13 - 19:12
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
هزاران هزار بار خیالت را پی نخود سیاه فرستادم ! باز هم … چه رویی دارد !
دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 20:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بین ِ من و تو ...

فاصله خیال است ... ،

بی کرانه گی اش تا حسرت ...

بی بهانه گی اش تا نگاه ...




دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 21:26
+3
binam
binam
بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...









دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 18:43
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ