یافتن پست: #خیال

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه همسایه مون اومده بود خونمون اومدم براش قصه بگم بخوابه گفتم:

میخوام برات قصه شنگول منگولا حبه انگورا بگم

برگشته میگه:

بیخیال برام از تجربیات عشقیت بگو :| :|
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:09
+5
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی

دچار یعنی
عاشق

و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی!
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست

نه ، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،

همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد

و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست

و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که
غرق ابهامند؟
نه،
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر.

همیشه عاشق تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را به آب می بخشند
و خوب می دانند
که هیچ ماهی هرگز،
هزار و یک گره رودخانه را نگشود...

// برگرفته از شعر "مسافر"
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 18:19
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کوتاه کن کلام ... ، بماند بقیه اش!
مرده است احترام ... ، بماند بقیه اش!
از تیر های حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... ، بماند بقیه اش!
هرکس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... ، بماند بقیه اش!
شمشیر ها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگها تمام ... ، بماند بقیه اش!
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟! ... ، بماند بقیه اش!
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام ... ، بماند بقیه اش!
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... ، بماند بقیه اش!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/27 - 20:28
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

دوره ،دوره ی گرگهاست …


مهربان که باشی ، می پندارند دشمنی!


گرگ که باشی ، خیالشان راحت میشود از خودشانی!!!


ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم

دیدگاه  •   •   •  1392/08/27 - 19:55
+7
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
سلام حاجی....
شنیدم حاج خانم برای چندمین بار دلش هوس طواف کعبه کرد شما هم از خدا خواسته لبیک گفتی...
مکه خوش گذشت ؟
... خدایت خوب بود...
دینت کامل شد، سنگ هایت را به شیطان زدی؟!
حاجی سوغاتی هایت بوی ندامت می دهند؟!
حاجی، لباست از جنس اعلاست؟ حاجی عجب دمپایی سفیدی؟!
سفر چطور بود حاجی..؟؟ خوش گذشت....؟؟
شنیدم حاج خانم بسیار ولخرجی کرده و چند النگو و سینه ریز گرانخریده....
حاجی جان خبر داری آقا رضا همین همسایه چند خانه بالاتر.... کلیه اش را فروخته تا برای دخترش جهاز بخرد...؟؟؟
دخترش 3 سال است مراسمش هرماه عقب افتاده.... طفلکی ها هفته قبل بعد از 3 سال مراسم ساده ای گرفتند و ازدواج کردند.
آنها را بی خیال حاجی جان...اصل حالت چطور است...؟؟ شنیدم دیشب شام مفصلی به مهمانها داده ای..... چند کودک گرسنه دم در هی اذیت میکردند !!!!!
و غدا میخواستند...آنها را دیدی حاجی...؟؟
حاجی، با این همه ریا، باز هم مکه خوش گذشت ت ت ت ؟!
سرت را درد نیاورم حاجی جان... زیارت قبول....
2 دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 18:01
+5
بهناز جوجو
بهناز جوجو

خیالت تخت تمام قلبم را شش دانگ به نامت زدم..... شاهدانش هر روز به چشمانم سر میزنند..... ببین سندش را محکم کردم! حتی در چشمانی که فقط به تو زل زده اند.....

دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 14:25
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو عاشقانه ترین فصل از کتاب منی
غنای ساده و معصوم شعر ناب منی

رفیق غربت خاموش روز خلوت من
حریف خواب و خیال شب شراب منی

تو روح نقره یی چشمه های بیداری
تو نبض آبی دریاچه های خواب منی

...ــ سیاه و سرد و پذیرنده ــ آسمان توام
ــ بلند و روشن و بخشنده ــ آفتاب منی

مرا بسوی تو جز عشق بی حساب مباد
چرا که ماحصل رنج بی حساب منی

همیشه از همه پرسیده ام ، رهایی را
تو از زمانه کنون ، بهترین جواب منی

دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی

گُریزی از تو ندارم ، هر آنچه هست ، تویی
اگر صواب منی یا که ناصواب منی
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


دوره دوره ى گرگ هاست ...!


مهربان که باشی ... می پندارند دشمنی ...!


گرگ که باشی ... خیالشان راحت می شود از خودشانی ...!


ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم ...!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:29
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تمام نیمکتهای پارک دو نفره اند...



بی خیال...




به درخت تکیه میدهم...


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 21:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عشق من ، قلبت را فشرده ام در آغوشم

میرویم تا اوج احساس عشق ، تا برسیم به جایی که

نبینیم هیچ غمی را در سرنوشت

تا برسیم به جایی که من باشم و تمام وجودت ، بیخیال

همه چیز، باز کن برایم آغوشت را.


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 20:35
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ