یافتن پست: #خیلی

saman
saman
در CARLO
ورژن جدید شعرخونه ی مادربزرگه : :)
ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ ﺍﻻﻥ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻧﻪ

ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻭﻻﺑﯽ ﺩﺍﺭﻩ
ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ wifi ﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ

ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ ﺩﯾﺶ ﻭ LNBﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﺑﺮﭘﺎﺳﺖ/

ﭘﺎﺭﺗﯿﻬﺎﯼ ﻣﺤﻠﻪ ﭘﺮ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺷﻮﻕ ﻭﻏﻮﻏﺎﺳﺖ
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﺍﻻﻥ ﻣﺎﺯﺭﺍﺗﯽ ﺳﻮﺍﺭﻩ/
ﺭﻧﮓ ﻣﻮﻫﺎﺷﻢ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺟﻮﺭ ﻭﺍﺟﻮﺭﻭﺑﺎﺣﺎﻟﻪ ..
ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ ﺍﻻﻥ ﺍﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻧﻪ

ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻭﻻﺑﯽ ﺩﺍﺭﻩ
ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ wifi ﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ
ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ ﺩﯾﺶ ﻭ L.N...Bﺩﺍﺭﻩ

ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﺍﻻﻥ ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﻣﯿﭙﻮﺷﻪ/
ﮐﻔﺶ ﮐﺎﻟﺞ ﻭ ﮐﯿﻔﺶ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﺷﻪ
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻫﺮﺷﺐ G..e...m.. T...v ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ/

ﺧﺮﻡ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺳﻨﺒﻞ ﻻﻣﯿﺎﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ
ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺣﺎﻟﻪ
ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﺍﺭﻩ..!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 09:18
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
 

خیلی گشتیم

از همین پیشِ پا

تا آن همه پسین‌های دور

که در مِه به شب می‌زدند،

میان راه چیزهای عجیبی دیدیم

خطهای ناخوانا

سنگ‌قبرهای شکسته

سکوت، ماه، علف‌های شعله‌ور

رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

راه‌بلدِ خسته‌ی ما می‌گفت

اینجا همیشه پسین‌های ساکتی دارد.

ما سردمان بود

همراهان ما ترسیده بودند

از راسته‌ی گهواره فروشانِ شهر

تا خانه‌ی گورکنانِ آسوده ... راهی نبود.

ما مجبور بودیم تمامِ آن راهِ رفته را

دوباره برگردیم،

اما یک عده بی‌جهت در سایه‌سارِ‌ قندیلها

نه می‌آمدند، نه می‌رفتند

همان جا با بیل و کلنگِ گِل‌آلودشان در دست

بر و بر ... فقط نگاهمان می‌کردند

بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب می‌آمد

انگار هر کدام از دیگری و دیگری از دیگری می‌ترسید

یکیشان پرنده‌ی سَربُریده‌ای

لای پیراهن خود پنهان داشت

پشتِ کلوخهای کافور و یخ

رَدِ چیزی شبیهِ خوابِ انار چکیده بود

می‌گفتند گریه‌های کسی را

در نَم و نایِ چاهی دور شنیده‌اند!

حالا این انارِ عفیف

غمگین‌ترین بیوه‌ی اردی‌بهشتِ بی‌رویاست.

راه‌بَلدِ خسته‌ی ما می‌گوید

دقت کنید

صدای کندنِ گور می‌آید

این وقتِ شب انگار

کسی دارد خاطراتش را دَفنِ دریا می‌کند.

ما سردمان بود

خطهای ناخوانا، سکوت

سنگ‌قبرهای شکسته، ماه

علف‌های شعله‌ور، رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

ما خیلی گشتیم

بالای همه‌ی مزارهای جهان

فقط کمانچه‌زنی کور نشسته بود

داشت چیزی می‌خواند:

خوابِ انار!

خوابِ انار!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 23:08
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
پسر: عزیزم عاشقتم.... دختر: آره عشقت خیلی قشنگه ؛ اما دستتو از اونجا بردار! پسر: جان من حال گیری نکن خودتم خوشت میاد پس گیر نده دیگه!!! دختر: نه, ما تازه دو هفته س که با هم دوست شدیم!!! پسر: تو دوسم نداری وگرنه این کارارو نمیکردی.... دختر: رو مخم نرو دیگه....من دوست دارم و کم کم دارم عاشقت میشم!!! اما عشق قلبارو باز میکنه نه پاهارو....
{-33-} این عین واقعیته ، خودمم باهاش مشکل دارم {-33-}
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 16:58
+4
daniell
daniell
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ.
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪﯼ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 12:33
+7
daniell
daniell
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ.
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪﯼ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 11:27
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

یه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست از اون حرفای تلخی که مثه شعر فروغ زیباست از اون حرفها که یک عمر به گوش ما شده ممنوع از اون حرفهای بی پرده شبیه شعری از شاملواز اون حرفها که میترسیم از اون حرفها که باید زداز اون درد دلای خوب از اون حرفهای خیلی بدنگفتی و نمیگم ها حقیقت های پنهانی
از اون حرفها که میدونم از اون حرفها که میدونیبه زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم
یه حرفهایی همیشه هست که از درد توی سینه ستمثل رپ خونی شاهین پر از عشق پر از کینه ستپر از نا گفته هایی که خیال کردیم یکی دیگه دلش طاقت نمیاره همه حرفامون و میگه میگه میگه . . . همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته ست همیشه حال ما اینه همیشه دنیا آشفته ستبه زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم

2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 10:45
+4
saman
saman
در CARLO
یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم
خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…!
الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 09:04
+4
alifabregas
alifabregas
من خیلی وقته کارت قرمزمو گرفتم … فقط دارم آروم آروم زمینو ترک میکنم واسه وقت کشی !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/25 - 21:58
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

رد پای خدا


روزی روزگاری بنده ای بود عاشق خدا و هر روز دست در دست خدا در کنار ساحل قدم میزد .


یک روز هنگام قدم زدن بنده به خدا گفت : خدایا می بینی ردپای هر دوی ما روی شنهای ساحل بجای مانده ؟


خدا گفت : آری .


بنده به خدا گفت : من تو را خیلی دوست دارم : اما گاهی اوقات می بینم تو مرا رها میکنی .


خدا گفت چرا چنین فکری میکنی ؟


بنده گفت : وقتی برمیگردم و پشت سرم را نگاه میکنم فقط ردپای خودم را می بینم و تو نیستی .


خدا خندید و گفت : اشتباه میکنی عزیزم آن ردپایی که می بینی ردپای من است و آن موقع موقعی است که تو در میانه زندگی درمانده شده ای و توان به پیش رفتن نداری .


آنگاه من تو را در آغوش میگیرم و به جلو میبرم .


آری آن ردپا : ردپای من است .

دیدگاه  •   •   •  1392/04/25 - 20:42
+6
saman
saman
در CARLO
یکی از فانتزیام اینه که وقتی بهم خوراکی تعارف کردن بگم:
«مرسی … الان میل ندارم»
لامصب این جمله خیلی با کلاسه
ولی نمی دونم چه حکمتیه که من همیشه و همه جا میل دارم ! :D
دیدگاه  •   •   •  1392/04/25 - 17:38
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ