یافتن پست: #خیلی

امیرحسین
امیرحسین
خدا معجزه کرد آدمُ آفرید .... حالا تو بیا معجزه کن ؛ آدم بمون !!!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 20:49
+10
نیوشا
نیوشا


11 دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 19:50
+7
benyamin
benyamin
salam, man ghiam dashtam faze 2 I LOVE YOU ''bia 2 uni'':)
5 دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 16:24
+6
sepideh
sepideh
=)) eyval
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 13:53
+3
ebrahim
ebrahim
خدا شاهده تو همین فیس بوک ِ از خدا بی خبر با چشمای خودم دیدم دختره عکس نیکول کیدمن رو گذاشته بود جا عکس پروفایلش بعد پسره خیلی جدی رفته بود زیر عکسش کامنت گذاشته بود با این مضمون
shoma Kheyli ghiyafeye Jazab va mehrabOoni darid Omddvaram hAmsare ayandeye man ham be zibayi shoOma bashEE
کاش ژاپن بمب اتم بزنه به ایران به طلافی ناکازاکی و هیروشیما اما این صحنه ها رو دیگه نبینیم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 13:31
+4
aB'Bas S
aB'Bas S
یه روز یه تركه اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 10:05
+4
ali rad
ali rad
خیلییییییی به هم میان...............نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 23:48
+4
t  @  r  @  n  e
t @ r @ n e
.

کاربردهای مختلف ” مُردن ” در فرهنگ ما !!

برو بمیر : برو گمشو !

بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !

می میرم برایت : عاشقتم !

می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟

… مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟

نمردیم و … : بالاخره اتفاق افتاد !

مردیم تا … : صبرمان تمام شد !

مرده : بی حال !

مردنی : نحیف و لاغر !

مردم : خسته شدم!

من بمیرم ؟ : راست می گی؟

.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 23:06
+10
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
نامه ای به خدا
یك روز كارمند پستی كه به نامه هایی كه آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می كرد

متوجه نامه‌ای شد كه روی پاكت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای

به خدا ! با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند...در نامه این طور

نوشته شده بود :

خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم كه زندگی‌ام با حقوق نا چیز باز نشستگی

می گذرد. دیروز یك نفر كیف مرا كه 100دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود كه

تا پایان ماه باید خرج می كردم. یكشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از

دوستانم را برای شام دعوت كرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم.

هیچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من

هستی به من كمك كن ...

كارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همكارانش نشان

داد. نتیجه این شد كه همه آنها جیب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاری

روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...

همه كارمندان اداره پست از اینكه توانسته بودند كار خوبی انجام دهند خوشحال

بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 21:36
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 21:29
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ