بعد هی می پرسند ،
چرا حرف نمی زنی ؟!
این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست !!!
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن دردکسی کز همه ناچارتر است
من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن
که زمژگان سیاه تونگون سارتر است
گر توام وعده ی دیدار ندادی امشب
پس چرا دیده ی من از همه بیدارتر است
هر گرفتار که در بند تو می نالد زار می برد
حسرت صیدی که گرفتار تر است
عقل پرسید که دشوارتراز مردن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
لب تشنه ام ای اشک سیلاب میخواهم
در حسرت موجم باران کفافم نیست
درمان درد من باران نم نم نیست !!
بس تشنه میمانم غر ق پریشانی
تا آسمان ها را برمن بگریانی
چشم من از وقتی باعشق تو تر شد
آئینه چندین باآینه ای تر شد
پیدا شو ای مرحم !
بر زخم پنهانم
تا صبح دیدارت بیدار خواهم ماند
یادت باشد دلت که شکست
سرت را بالا بگیری ...
تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش ...
حواست باشد، دل شکسته گوشه هایش تیز است ...
مبادا دل و دست ادمی را که
روزی دلدارت بود زخمی کنی ...
مبادا فراموش کنی روزی شادیش ارزویت بود ...
صبور باش و ساکت ...
بغضت را پنهان کن ...
و رنجت را پنهان تر ...
ای کسی که بدون تو زندگی را با همه زیباییهایش برای لحظه ای نا چیز نمی خواهم ، ای کسی که زندگی را در چشمان بهاریت معنی می کنم ، کاش می دانستی این قلب کوچک و آتش زده ام چگونه با دیدارت بال و پری برای رهایی مییابد ، پس بمان که تو تنها رویای سبز زندگی خزان دیده ام هستی .