یافتن پست: #دار

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پسر آدم که قاتل بود

پسر نوح هم که با بدان بنشست و دودمانش به باد رفت

ابراهیم که می خواست پسرشو بکشه

پسرای یعقوبم که یکی شون آدم بود بقیه شارلاتان :|

این حاصل تربیت پیغمبرا بود

بعد از بابای ِ من چه انتظاری دارین ؟؟؟ !
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 21:38
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







امشب در سر شوری دارم:D
امشب در دل نوری دارم:






دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 21:21
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



خطاب به آرژانتین:حالا فهمیدین گل لحظه آخر چه حسی داره
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:29
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب ساعت ۳شب بابام اومده بالا سرم بیدارم کرده میگه : پسرم پسرم !
من : هوووم ؟؟
بابام : بابا بیداری ؟
من : آره بابا دارم تنیس رو میز بازی میکنم.
بابام : زهرمار مگه من باهات شوخی دارم ؟
من : پدر من خو ساعت ۳ بیدارم کردی میگی مگه خوابی ؟
بترس از روز رستاخیز ، بترس از آتش دوزخ !
بابام : بابا خوابم نمیبره بیا با هم شطرنج بازی کنیم !
من : ای خدااااااااااا
حالا داشتیم بازی میکردیم سربازو هفت هشت خونه تکون داد…
من : بابا اون سربازه مازراتی نیست که اینجور میرونیش ؟!
بابام : هزار بار گفتم احترام بزرگترت رو داشته باش ،
پاشو گمشو بیرون میخوام بخوابم بچه سوسول ؛
کسی که جنبه تقلب رو نداره اصلا باهاش بازی نمیکنم !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:14
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







کسایی که میگن این کباب [!] کامنت 1
کسایی که میگن این پیتزائه کامنت 2
کسایی که میگن این همبرگره کامنت 3
کسایی که میگن این خوشمزس کامنت 4
کسایی که میگن این دیگه چیه کامنت 5
و در اخر کسایی که دارن فحش میدن به من عدد 6 رو بذارن :))






1 دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:10
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی وقتا...
بعد از یک اتفاق...
مثل یه بیمار تصادفی...
اونقد داغی که نمی فهمی چه ضربه ای خوردی...
چقدر دلت شکسته...
چقدر ضعیف شدی...
چقدر هر لحظه امکان داره زانوهات خم شه و بیفتی...
فقط وقتی میفهمی
که یهو بی دلیل صدای گریه ات پر میشه تو فضای تنهاییت...
همین!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 19:59
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حیف که نه ثروتی دارم و نه آسایشی

وگرنه همینحوری که مشتمو می کوبیدم به دیوار

می گفتم حاضرم همه ی ثروتمو بدم که فقط آسایش داشته باشم

خعلی با کلاسه لامصب:)))))
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 19:58
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﺑﻌﺪ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﻣﺸﺮﻭﺑﺶ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﻌﺪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺩﺍﺭﻩ دعا می کنه ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻪ .
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﻭ ﻣﺘﺪﯾﻨﯿﻦ
:))))
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 19:55
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥






” مـــَـــردها ” در عین پیچــیدگی
در عـــاشقی روش ساده ای دارند !
” تــو را بخواهند برایت می جنگند ”
“تــو را نخواهند با تــو می جــنگند ”



دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 19:38
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



روزی میرسد که
بـــا لبخنـــد تـــو بیـــدار میشـــوم
ایــن روز
هـــر زمــان کـــه میخـــواهـد بــاشـد
فقــطــ بــاشـــــد . . .



دیدگاه  •   •   •  1393/05/13 - 21:19
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ