یافتن پست: #درد

masoud
masoud
رفتم تو آشپزخونه سر غذا، مادرم ميپرسه چيه باز داري به غذا ناخنك ميزني؟
می گم: په نه په! دارم با مرغهاي توي قابلمه درد دل ميكنم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/14 - 11:41
+1
masoud
masoud
رفتم تو آشپزخونه سر غذا، مادرم ميپرسه چيه باز داري به غذا ناخنك ميزني؟
می گم: په نه په! دارم با مرغهاي توي قابلمه درد دل ميكنم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/14 - 11:41
+1
mina
mina
وقتي دلت ميخواد با يكي حرف بزني كه به حرفات فقط گوش بده همون موقع نصيحت كردنش شروع ميشه كه ديگه نميشه به حرفاش پايان داد ، اما خدا شنونده خوبيه كه كه اصلا نصيحت نميكنه ، فقط گوش ميكنه ، خدا تو مرهمي برا دردام .
دیدگاه  •   •   •  1390/10/13 - 02:15
+2
Hossein Behzadi
Hossein Behzadi
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود عشــق ، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین ، شــانه های پـدر بــود ... ... بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند . تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازی هایم بـود و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/10 - 14:51
+1
Hossein Behzadi
Hossein Behzadi
کدام دردناک تر است؟ این که پرواز را بدانی ولی اسیر باشی، یا این که آزاد باشی و پرواز را ندانی! این که بدانی حق داری ولی ندهند ... یا این که بدهند به تو آنچه که حق نداری! این که پر از فریاد باشی ولی گوشی نباشد یا این که همه گوش باشند و تو حرفی نداشته باشی...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/10 - 14:01
+1
mina_z
mina_z
باور کنید من به هیچ دردی نمی خورم این درد ها هستند که چپ و راست به من می خورند
دیدگاه  •   •   •  1390/10/9 - 21:58
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ