یافتن پست: #دروغ

*elnaz* *
*elnaz* *
دروغ بــه دادنـد هــا... امروز بـه دلــی راه نـدارد...!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 18:25
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
در این پای مردمیست که همچنان که تو را را می بافند، مردمی که صادقانه می گویند و به تو می کنند. "در این شهر هر چه باشی تری" .
دیدگاه  •   •   •  1392/03/7 - 19:33
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
اگه پسرا 1000 راه برا دروغ گفتن دارن...

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دخترا 1001 راه برا مچ گرفتن دارن ....
1 دیدگاه  •   •   •  1392/03/6 - 16:41
+10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش
که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج میخواهی !
تماشا کن! تماشا کن
دروغین بودم از دیروز
مرا امروز تو حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال من
همه از من گریزانند..... تو هم بگذر از این تنها..........
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 20:03
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن، صداقت با دروغگو، و مهربانی با سنگدل ...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 16:58
+2
henzo_io
henzo_io
ترجیح میدم پول سیگاری رو بدم که صادقانه روش نوشته سرطان زا :
تا آبمیوه ای که روش به دروغ نوشته 100% طبیعی...
1 دیدگاه  •   •   •  1392/03/3 - 23:00
+7
ramin
ramin
در CARLO
تو این زمونه دو نفر همیشه تنهان :

دختری که آرایش بلد نیست و پسری که دروغ گفتن بلد نیست !
دیدگاه  •   •   •  1392/03/3 - 22:42
+8
xroyal54
xroyal54
شايد ميان اين همه نامردي بايد شيطان را بستاييم كه "دروغ" نگفت!!

"جهنم" را به جــــــــان خريد
امـــــــــــــــــــــــــــــــــــا

"تظاهر" به دوست داشتن "انســ ــان" نكرد!!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 21:31
+5
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
در CARLO
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!{-55-}{
1 دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 17:19
+10
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
مادر جان ! خواهش میکنم اجازه بدهی قبل از مرگ هر چه درد بیدرمان در
پهنه این دل ماتمزده ام دارم ، به صورت قطره های سرگردان مشتی
سرشک دیده گم کرده ، به دامان محبت بار تو بسپارم ....
میدانم هرگز باور نمی کردی اینچنین نامه ای به دست تو برسد ؛ تو بر
حسب نامه های گذشته من ، دخترت را زنی نجیب می دانستی که
شرافتمندانه ، دور از خانه و کاشانه ، نان مادر ستمدیده و خواهر یتیمش را
به دست می آورد ... چگونه بگویم مادر ؟!.... که ازبخت من بدخت ، در
عصری به دنیا آمده ام که " شرافت " به طوررقت انگیزی بازارش کساد
است .
می دانی یعنی چه ؟ مادر همه هر چه تا کنون بتو نوشته ام دروغ محض بوده
است .... دروغ محض .... اما اجتناب ناپذیر
خدا می داند که هیچ دلم نمی خواست دل شکسته ات را ، بار دیگر بشکنم ... همه ی آن
نامه را ده روز دیگر که مصادف با بیست و چهارمین سال تولد من که در حقیقت
بیست و چهارمین سال تولد یک بد بختی بیزوال است ،
بسوزان .... و خاکستر سردشان را لابلای بستر پاره پاره من که مات و دست
نخورده و بی صاحب در کنج کلبه ی فقیرمان افتاده است ، دفن کن ...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:23
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ