یافتن پست: #دست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
كسی سر بر نیارد كرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
كه ره تاریك و لغزان است
وگر دست محبت سوی كسی یازی
به اكراه آورد دست از بغل بیرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریك
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس كاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیك ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چركین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه می گویی كه بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یكسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسكلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:28
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاشقی محنت بسیار کشید
تا لب دجله به معشوقه رسید
نشده از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد به آب
نازنین چشم به شط دوخته بود
فارغ از عاشق دلسوخته بود
دید در روی شط آید به شتاب
نوگلی چون گل رویش شاداب
گفت به به چه گل زیباییست
لایق دست چو منِ رعناییست
حیف از این گل که برد آب او را
کند از منظره نایاب او را
زین سخن عاشق معشوقه پرست
جست در آب چو ماهی از شست
خوانده بود این مثل ان مایه ی ناز
که نکو یی کن و در آب انداز
خواست کازاد کند از بندش
نام گل برد و در آب افکندش
گفت رو تا که زهجرم برهی
نام بی مهری بر من ننهی
مورد نیکی خاصت کردم
از غم خویش خلاصت کردم
باری آن عاشق بی چاره چو بط
دل به دریا زد و افتاد به شط
دید آبی ست فراوان و درست
به نشاط آمد و دست از جان شست
دست و پایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پرتاب نمود
گفت کای افت جان سنبل تو
ما که رفتیم، بگیر این گل تو!
جز برای دل من بوش مکن
عاشق خویش فراموش مکن
بکنش زیب سر ای دلبر من
یادِ آبی که گذشت از سر من
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:21
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

گاه یک سنجاقک


 به تو دل می بندد


 و تو هر روز سحر


 می نشینی لب حوض


 تا بیاید از راه


 از خم پیچک نیلوفرها


 روی موهای سرت بنشیند . . .


 یا که از قطره آب کف دستت بخورد


 گاه یک سنجاقک همه معنی یک زندگی است . . .

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:20
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلام
مرا ببخش
نمی دانم چرا سکوت کرده ام
بیش از اینها مرا ببخش
چرا که مدتهاست که ترسیده ام
در این هجوم وحشی زندگانی ، در میان این درندگان خونخوار
جسمم دریده شد
قلبم پاره پاره شد
و چشم اشک بارم ،خون گریید
مرا ببخش
مرا ببخش ای دلپذیر
جانم به لب رسید
دلپذیر من دگر گلایه ای بر لبم نیست
چرا که تنها جرعه ای آب می خواهم تا زنده بمانم
مرا لمس کن
مرا در دستانت حس کن
مرا در چشمانت لمس کن ، بر روی گونه هایت، در آغوشت
چرا که من در درون تو زندگانی گزیده ام
لانه ام در درون توست
پس خودم را به تو می سپارم
و بیش از هر چیز می خواهم تا محافظم باشی
مرا بپذیری و کنارم باشی
مرا جرعه ای آب ده برای زنده ماندن
تنها همین و بس
دگر حرفی برای گفتن نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:13
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زندگی بافتن یک قالیست،نه به آن نقش ونگاری که دلت میخواهد،نقشه در دست خداست،تو دراین بین فقط میبافی،نقشه راخوب بباف،نکند آخرکار قالی زندگیت را نخرند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:05
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر


با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر


تکرار شو حوالی دستان خسته ام


شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:02
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دستام سالم بودن
سیگار سوخت...
دلم سوخت...
دستم سوخت... که دیگه نذارم دلم بسوزه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 20:52
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توی قاب خیس این پنجره‌ها
عکسی از جمعه‌ی غم‌گین می‌بینم،
چه سیاه ئه به تن‌اش رخت عزا!
تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم.

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

نفس‌ام در نمی‌آد، جمعه‌ها سر نمی‌آد!
کاش می‌بستم چشامو، این ازم بر نمی‌آد!


عمر جمعه به هزار سال می‌رسه،
جمعه‌ها غم دیگه بی‌داد می‌کنه،
آدم از دست خودش خسته می‌شه،
با لبای بسته فریاد می‌کنه:

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

خواننده : فرهاد مهراد
ترانه سرا شهیار قنبری
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:32
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مست بگو ، راست بگو
تا شب یلداست بگو
تا نفسی هست بگو
هرچی دلت خواست بگو
خسته و بی تاب شدم
محو شدم ، خواب شدم
خسته از این پنجره ها
منتظرت قاب شدم
گریه بر این حال کشید
اشک در این فال کشید
بر تن بی دست خدا
نقش دوتا بال کشید

خواب شدم ، مست شدم ، با همه یکدست شدم
تشنه بی آب شدی ، نیست از این هست شدم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 16:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ :
عروس شم ...(ﺑﻮﮔﻮ ﺍﯾﺸﺎﻻ)...
ﺑﻌﺪ ﻭﺧﺘﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﻗﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺯِﺭ ﻣﯿﺰﻧﻪ میگه ﻭﮐﯿﻠﻢ !...؟
ﯾﻬﻮﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ ﻧــــ_________________ــﻪ !!!...
ﺑﻌﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﻭﺍﺳﻪ 1 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻣﺘﺸﻨﺞ ﺑﺸﻪ ...
ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ سایه ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻩ !!!...
ﺑﻌﺪ ﯾﻬﻮﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺩﻭﺱ پسره ﺳﺎﺑﻘﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺑﮕﻪ
ﻣﻨ_____ﻢ !...
ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ !!!...
ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺠﻠﺲ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﯿﻢ ...
ﺑﻌﺪ ﻧﺎﻣﺰﺩﻡ ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺱ پسرمو ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺎ ﺿﺮﺑﺎﺕ ﻣﮑﺮﺭ ﭼﺎﻗﻮ
ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ !!...
هیچی دیگه ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ . الآنم قرصامو خوردم بهترم :))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 15:15
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ