dr.amirjadidi
امان ازدردعاشقی...............
♥ نگار ♥
دوستای خوبم
برام دعا کنین به روزای قبلم بتونم برگردم پیشتون و بیشتر کنارتون باشم...بدجور داغونم
تنتون سلامت روز خوش
♥ نگار ♥
مغرور نیستم ...
فقط نیازی به حرف زدن با هرکسی را نمی بینم...
از من نرنج !
من نه مغرورم و نه بی احساس...
فقط دل خسته ام از اعتمادی بی جا...
مرا که می شناسی؟
خشنم،بی رحم نیستم.
پرم،مغرور نیستم.
خود خواهم،پر توقع نیستم.
رکم،دروغگو نیستم.
ساکتم،لال نیستم.
اگر برایت سنگینم با یک خداحافظی خوشحالم کن!
این روزها شیشه شده ام،زود می شکنم!
اما ناجور میبرم!
من ادم سخت گیری نیستم،فقط ادم سخت گیر می اورم...! تلخ است باور نبودن ادم هایی که ادعای ماندن داشتند و سخت است امروز باور انهایی که ادعای ماندن دارند ...! شناخت من سخت نیست ..
♥ نگار ♥
خسته ام خسته از این روزاهای تکراری خسته از این شبای سرد بیقراری
خسته از بی تو بودن در این هوای بارانی خسته از فاصله از این همه بیتابی
خسته از این همه دروغ این همه فریب خسته از عشق وادعاهای پوشالی
♥ نگار ♥
تنهایی یعنی اینکه .......
تو دسشویی با آفتابه بحرفی
.
.
.
.
.
.
.
حالا مورد داشتیم طرف بعد از تموم شدن حرفاش آفتابه رو بوسیده
این یکی دیگه به دعا محتاجه
Neda-Banoo
دلم نه عشق میخواهد نه احساسات قشنگ
نه ادعاهای بزرگ نه بزرگ های پر مدعا...
دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد
و بعد پشیمان نشد !!!...
♥ نگار ♥
ﺣﺎﺝ ﺍﻗﺎﯾﯽ ﺗﻮﯼ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﺗﻮ ﻣﺴﺠﺪ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﺍ
ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !
ﺍﻗﺎﯾﻮﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ .ﭘﭻ ﭘﭻ ﮐﺮﺩﻥ . ...
ﺑﻌﺪ ﺣﺎﺝ ﺍﻗﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﻪ ... ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﺮﺑﯿﺖ
ﺷﺪﻡ !
ﻫﻤﻪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻢ
ﺧﯿﻠﯿﻬﺎ ﺍﺷﮏ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ....
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻗﺎﯾﻮﻥ ﻣﺠﻠﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐ ﺭﻓﺖ
ﺧﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﻋﯿﺎﻟﺶ ﺗﻮ
ﺁﺷﭙﺰ ﺧﻭﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻗﯿﻤﻪ ﺣﺎﺿﺮﻣﯿﮑﻨﻪ، ﺑﻬﺶ
ﮔﻔﺖ :
ﻋﯿﺎﻝ !! ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ
ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ ﮔﺬﺭﻭﻧﺪﻡ ﮐﻪ
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﭼﻪ ﺯﺭﯼ ﺯﺩﯼ
ﺗﻮﻭﻭﻭ !!!! ؟ ........
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﺸﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ
ﻫﻮﺵ ﺭﻓﺖ .
ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ
ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ
ﻫﻮﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ ...'!!
ﺑﺮﺍ ﺳﻼﻣﺘﻴﺶ ﺩﻋﺎﺍﺍﺍﺍ ﻛﻨﻴﻦ
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺩﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﺍﻭﻝ
ﺍﺧﺮ ﻗﻀﯿﻪ
ﺭﻭ ﺑﮕﯿﻦ !!!... ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻣﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻥ !!
♥ نگار ♥
با سلام خدمت شما دوستان عزیز
اگه ریا نباشه دارم میرم مسجد، هر کس کفش لازم داره سایز پاشو بذاره تو پی وی تا انجام وظیفه کنم
التماس دعا
♥ نگار ♥
به خداحافظیِ تلخِ تو سوگند نشد...هر چه کردم که کنم ترک تو،سوگند نشد
خسته از بازی تکراریِ ما...رفتم اما به تو سوگند نشد
...
یه مُردم که گاهی نفس می کِشه...رو قلبش یه عکسِ قفس می کِشه
گرم بی شرف باز گره خورده به...دلی که همش پاهاشو پس می کِشه
نگو غیرممکن شده بودنت...نگو جا نذاشتم واسه موندنت
گناهم فقط بی گناهی شده...یه چیزی این وسط اشتباهی شده
حواست به من نیست،حواست کجاست...چقدر خواسته ی من اَزت نابجاست
تو باید بری آسمونی بشی...جهنم که جای چشای تو نیست
اتاقی که من توش قدم می زنم...یه دم خالی از ماجرای تو نیست
فقط اومدی دل هوایی کنی...و بعدش هوای جدایی کنی
تمومش کن آخه تا به کِی...می خوای تو دل من خدایی کنی
دیگه اصلا اَزت خوبی نمی خوام...دیگه اصلا شبا نوری نمی خوام
بزرگی کردی تا اینجاش،ممنون...تحمل کردی ما رو جاش ممنون
...
نگاه کن یه پُر ادعا رو...چطور تونستی با چشات شکارش کنی
تو باید بری،من یه دیوونم...یه بیمارو می خوای چیکارش کنی
فقط اومدی دل هوایی کنی...و بعدش هوای جدایی کنی
تمومش کن،آخه بگو تا به کِی...می خوای تو دل من خدایی کنی
نباشم شبا با کی حرف می زنی...غمای کیو از دلش می کَنی
قرار شد بری عاشق کی بشی...داری آرزومو به گند می کِشی
تو که رفتی کار هر روز و شبم هق هق شد...و خدا شاهد دق کردن این عاشق شد
حق من این همه بی کسی و آزار نبود..حق من خیره شدن به عکس دیوار نبود
تو که رفتی ریشه های منو با داس زدن...زنده بودم و به قاب عکس من یاس زدن
با روبان مشکی عکس منو تزیین کردن...یعنی می شه خاطرات خوبمون برگردن؟
آخرین ویرایش توسط
NEGAR1992 در [1393/09/14 - 21:32]