گفت : دعا کنی، می آید؛ 

گفتم : آنکه با دعایی بیاید به نفرینی میرود؛

خواستی بیایی،

با دعا نیا، با دل بیا ...!!

سلام دوسایه گلم من اومدم

خداوندا
ببخش آن گناهان من را که پرده عصمت را می درد .
ببخش آن گناهان من را که بدبختی را نازل می کند .
ببخش آن گناهان من را که نعمت ها را بر من تغییر می دهد .
ببخش آن گناهان من را که مانع اجابت دعا می شو د .
ببخش آن گناهان من را که بلا را فرود می آورد .
ببخش آن گناهان من را که امیدم را به تو قطع می کند .
ببخش همه گناهانی را که دامنم بدان آلوده گشته ...

و تمام خطاهایی که مرتکب گشتم ....آمین..

نميدانم چرا رفتی ...
نميدانم چرا !!! شايد خطا کردم

و تو ... بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نميدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟!
ولی رفتی ...

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ،
تمام بالهايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضی کرد
ميدانم تو نام مرا از ياد خواهی برد

هنوز آشفته چشمان زيبای توام ... برگرد!
ببين که سرنوشت من چه خواهد شد
و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت:
تو هم در پاسخ اين بی وفاييها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
...
و من در حالتی ما بين اشک و حسرت و ترديد
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاييزی ترين ويرانی يک دل
ميان غصه ای از جنس بغض کوچک يک ابر

نميدانم چرا !!!
شايد به رسم عادت" پروانگی مان "
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم



X

روز اول مهر:
آیدا جوجو ===> مامور آب خوری!!!
نگار no pv ===> مبصر کلاس!!!
مهسا تک پَر ===> آنتن مدرسه!!!
نسیم خوشجله ===> انتظامات راهرو!!!
پرنسس سارا ===> مسئول نمازخونه!!!
شادی دافی ===> خواندن دعای فرج!!!
نگین مغروره ===> قاریه قرآن!!!
مونا wolf ===> بالای سَکّویِ مدرسه جهت انجام ورزش صبحگاهی...

از اول مهر شاهده. . . . .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺁﯾﺪﺍ ﺟﻮﺟﻮ <=== ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﯼ !!!
ﻧﮕﺎﺭ no pv <=== ﻣﺒﺼﺮ ﮐﻼﺱ !!!
ﻣﻬﺴﺎ ﺗﮏ ﭘَﺮ <=== ﺁﻧﺘﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ !!!
ﻧﺴﯿﻢ ﺧﻮﺷﺠﻠﻪ <=== ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﺎﺕ ﺭﺍﻫﺮﻭ !!!
ﺯﻫﺮﺍ ﺧﺎﺻﻪ <=== ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻧﻤﺎﺯﺧﻮﻧﻪ !!!
ﺷﺎﺩﯼ ﺩﺍﻓﯽ <=== ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺩﻋﺎﯼ ﻓﺮﺝ !!!
ﻧﮕﯿﻦ ﻣﻐﺮﻭﺭﻩ <=== ﻗﺎﺭﯾﻪ ﻗﺮﺁﻥ !!!
ﻣﻮﻧﺎ ﭘﺮﻧﺴﺲ ﺑﺎﺑﺎﻡ <=== ﺑﺎﻻﯼ ﺳَﮑّﻮﯼِ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺟﻬﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﺭﺯﺵ ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﯽ ...
هستیم

یه دوس پسر دارم اصن زنگ نمیزنه..خب طبیعتا منم عمرا زنگ بزنم بهش!
sms هم نمیده خب منم نمیدم..اصن به درک..مگه قحطیه پسره..والا!
اصن از هم خبر نداریم..ینی آزادِ آزاااااااااااااااااد
اصن نمیدونم کدوم گوریه نفلهههههههههههه
اصن ما هیچکدوم دوس پسر دوس دختر نداریم که

اه باز به جای قرصای آبی قرصای قرمزو خوردم..خیلی میبخشین..خوب میشـم ایشالاااااااااااا..باز شمام دعا کنین(" title="(" /> )

دیروز با ی پسره ای دعوام شد . اعصابم خورد شد .گفتم گیره عجب خری افتادیما . گفت خودت گیره عجب خری افتادی . نخندین . گناه داره واسش دعا کنید)) موجود جالبیه

ویلیام شکسپیر گفت :

? I always feel happy, you know why

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮕﻪ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪﻥ ﻣﻌﻠﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺳﺮﻭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻭﻝ ﻫﻔﺘﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻂ ﮐﺸﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ آبی ﻭ ﻗﺮﻣﺰ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻌﻠﻢ
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺩﻟﺨﻮﺷﻴﻬﺎﻱ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ.