یافتن پست: #دلت

saman
saman

آب حيات عشق را در رگ ما روانه کن


آينه صبوح را ترجمه شبانه کن




اي پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو

جام فلک نماي شو وز دو جهان کرانه کن




اي خردم شکار تو تير زدن شعار تو

شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن




گر عسس خرد تو را منع کند از اين روش

حيله کن و ازو بجه دفع دهش بهانه کن




در مثل است کاشقران دور بوند از کرم

ز اشقر مي کرم نگر با همگان فسانه کن




اي که ز لعب اختران مات و پياده گشته اي

اسپ گزين فروز رخ جانب شه دوانه کن




خيز کلاه کژ بنه وز همه دام ها بجه

بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کن




خيز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنا

مقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کن




چونک خيال خوب او خانه گرفت در دلت

چون تو خيال گشته اي در دل و عقل خانه کن




هست دو طشت در يکي آتش و آن دگر ز زر

آتش اختيار کن دست در آن ميانه کن




شو چو کليم هين نظر تا نکني به طشت زر

آتش گير در دهان لب وطن زبانه کن




حمله شير ياسه کن کله خصم خاصه کن

جرعه خون خصم را نام مي مغانه کن




کار تو است ساقيا دفع دوي بيا بيا

ده به کفم يگانه اي تفرقه را يگانه کن




شش جهت است اين وطن قبله در او يکي مجو

بي وطني است قبله گه در عدم آشيانه کن




کهنه گر است اين زمان عمر ابد مجو در آن

مرتع عمر خلد را خارج اين زمانه کن




اي تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبت

گر نه خري چه که خوري روي به مغز و دانه کن




هست زبان برون در حلقه در چه مي شوي

در بشکن به جان تو سوي روان روانه کن

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:39
+2
roya
roya


ساده

راحت و بی دردسر کنار تو
با منی و من در اختیار تو
با همین توی تموم لحظه ها
خوابای خوب دیده دنیا واسه ما
واسم آهنگ ملایم می ذاری
زیر لب بهم میگی دوسم داری
وقت شام شمعا رو روشن می کنی
پیرهنی که دوست دارم تن می کنی
توی آغوشی که تسلیم منه
حس تند نفساتو دوست دارم
سر گذاشتم روی بالش و فقط
به هوای تو و با تو دوست دارم
من ازت چیز زیادی نمی خوام
خیلی ساده با دلت کنار میام
مثل آسمون اون ستاره هاش
به تو وابسته شدم یواش یواش
وقتی هرکسی باهات حرف می زنه
باز نگاهت زیر چشمی به منه
تورو بیشتر از همیشه دوست دارم
تورو تا اونجا که میشه دوست دارم
توی آغوشی که تسلیم منه
حس تند نفساتو دوست دارم
سر گذاشتم روی بالش و فقط
به هوای تو و با تو دوست دارم
من ازت چیز زیادی نمی خوام
خیلی ساده با دلت کنار میام
مثل آسمون اون ستاره هاش
به تو وابسته شدم یواش یواش
من ازت چیز زیادی نمی خوام

خیلی ساده با دلت کنار میام
مثل آسمون اون ستاره هاش
به تو وابسته شدم خیلی زیاد
یواش یواش
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 16:44
+5
saman
saman

وای، باران؛



باران؛



شیشه پنجره را باران شست .



از دل من اما،



چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟



آسمان سربی رنگ،



من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .



می پرد مرغ نگاهم تا دور،



وای، باران،



باران،



پر مرغان نگاهم را شست . 



خواب رویای فراموشیهاست !



خواب را دریابم،



که در آن دولت خواموشیهاست .



من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،



و ندایی که به من میگوید :



 گر چه شب تاریک است



 دل قوی دار،



سحر نزدیک است



دل من، در دل شب،



خواب پروانه شدن می بیند .



مهر در صبحدمان داس به دست



آسمانها آبی،



 پر مرغان صداقت آبی ست



دیده در آینه صبح تو را می بیند . 



از گریبان تو صبح صادق،



می گشاید پرو بال .



تو گل سرخ منی



تو گل یاسمنی



تو چنان شبنم پاک سحری ؟



 نه؟



از آن پاکتری .



تو بهاری ؟



 نه،



 بهاران از توست .



از تو می گیرد وام،



هر بهار اینهمه زیبایی را . 



هوس باغ و بهارانم نیست



ای بهین باغ و بهارانم تو !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 12:58
+3
saman
saman


دل چه خورده‌ست عجب دوش که من مخمورم





یا نمکدان کی دیده‌ست که من در شورم







هر چه امروز بریزم شکنم تاوان نیست




هر چه امروز بگویم بکنم معذورم







بوی جان هر نفسی از لب من می آید




تا شکایت نکند جان که ز جانان دورم







گر نهی  لب  بر لب من مست شوی




آزمون کن که نه کمتر ز می انگورم







ساقیا آب درانداز مرا تا گردن




زانک اندیشه چو زنبور بود من عورم







شب گه خواب از این خرقه برون می آیم




صبح بیدار شوم باز در او محشورم







هین که دجال بیامد بگشا راه مسیح




هین که شد روز قیامت بزن آن ناقورم







گر به هوش است خرد رو جگرش را خون کن




ور نه پاره‌ست دلم پاره کن از ساطورم







باده آمد که مرا بیهده بر باد دهد




ساقی آمد به خرابی تن معمورم







روز و شب حامل می گشته که گویی قدحم




بی‌کمر چست میان بسته که گویی مورم







سوی خم آمده ساغر که بکن تیمارم




خم سر خویش گرفته‌ست که من رنجورم







ما همه پرده دریده طلب می رفته




می نشسته به بن خم که چه من مستورم







تو که مست عنبی دور شو از مجلس ما




که دلت را ز جهان سرد کند کافورم







چون تنم را بخورد خاک لحد چون جرعه




بر سر چرخ جهد جان که نه جسمم نورم







نیم آن شاه که از تخت به تابوت روم




خالدین ابدا شد رقم منشورم







اگر آمیخته‌ام هم ز فرح ممزوجم




وگر آویخته‌ام هم رسن منصورم







جام فرعون نگیرم که دهان گنده کند




جان موسی است روان در تن همچون طورم







هله خاموش که سرمست خموش اولیتر




من فغان را چه کنم نی ز لبش مهجورم







شمس تبریز که مشهورتر از خورشید است





من که همسایه شمسم چو قمر مشهورم



دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 12:41
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

این قاعده بازی است

اگر دست دلتان رو شد که دوستش داری

باختنت حتمی است

مراقب آخرین جمله ی آخرین دیدار باشید !
دردش زیاد است ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 12:38
+2
be to che???!!
be to che???!!

الهي كه خودم يه تنه فداي  همه پدرمادراي ايروني برم ولي خدايش پربي راهم نيست


1- بعنوان مثال بچه غربي سرفه مي‌كند. مادر يك دستمال درمي‌آورد و به بچه مي‌دهد


بچه شرقي شديد سرفه مي‌كند. مادر به او مي‌گويد "نكن". بعد هم بچه را دعوا مي‌كند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم مي‌زند..


2- بچه غربي غر مي‌زند و نمي‌خواهد از مغازه بيرون برود. پدر به او مي‌گويد كه راه خروج را بلد نيست و از بچه مي‌خواهد خروجي را نشانش بدهد. بچه يورتمه كنان بطرف در مي‌رود و خوشحال است. احساس مي‌كند كار مهمي انجام مي‌دهد.
بچه شرقي غر مي‌زند و نمي‌خواهد از مغازه بيرون برود. او را بزور و كشان كشان بيرون مي‌برند. بچه زِر مي‌زند.بچه شرقي غر مي‌زند و نمي‌خواهد از مغازه بيرون برود. قربان صدقه‌اش مي‌روند و وعده شكلات و بستني مي‌دهند. بچه رشوه را قبول مي‌كند. همچنان غر مي‌زند و از مغازه خارج مي‌شود. مشغول چانه‌زدن بر سر تعداد بستني است.


3- بچه غربي در مدرسه دعوا كرده‌است. داستان را براي مادر تعريف مي‌كند. مادر گوش مي‌دهد، اما عكس‌العملي نشان نمي‌دهد.
بچه شرقي در مدرسه دعوا كرده‌است. داستان را براي مادر تعريف مي‌كند. مادر درحاليكه سعي دارد باقيمانده غذا را از لاي دندانش بيرون بكشد، گوش مي‌دهد. به بچه مي‌گويد: "اون فقيره. واسه همين بي‌تربيته. تو باهاش بازي نكن!" ( من غرق در منطق و فراست اين جورمادرها شده‌ام!!)


4- بچه غربي بستني مي‌خورد. مادر به او دستمال مي‌دهد تا دهانش را پاك كند.
بچه شرقي بستني مي‌خورد. مادر دور دهانش را پاك مي‌كندپ


5- بچه شرقي زر مي‌زند. مادر دعوايش مي‌كند. پدر به مادر مي‌توپد كه بچه را دعوا نكن. بچه لگدي حواله پدر مي‌كند. مادر مي‌خندد. پدر بچه را دعوا مي‌كند . بچه شرقي زر مي‌زند. باز هم به او وعده و رشوه مي‌دهند(بچه غربي كلاً زياد زر نمي‌زند)


6- بچه غربي زمين خورده‌است. بلند مي‌شود و به بازي ادامه مي‌دهد.
بچه شرقي زمين خورده‌است. مادر توي سرش مي‌زند و "يا امام رضا" مي‌گويد. بچه را بلند مي‌كند و مثل كيسه سيب‌زميني مي‌تكاند. بچه مي‌ترسد و جيغ مي‌كشد. مادر گونه مي‌خراشد. هر دو مفصل هوار مي‌كشند. بعد بچه مي‌رود بازي كند. مادر آينه در‌مي‌آورد تا آرايشش را كنترل كند.


7- در مطب دكتر حوصله بچه غربي سر رفته‌است. مادر از كيفش كاغذ و مداد‌رنگي بيرون مي‌آورد. بچه مشغول مي‌شود.
در مطب دكتر حوصله بچه شرقي سر رفته‌ است.. مادر كاغذ و مداد رنگي ندارد. يك صورتحساب از كيفش درمي‌آورد. يك خودكار ته كيفش پيدا مي‌كند. اول كلي "ها" مي‌كند و نوك زبانش مي‌زند تا بنويسد. بچه دو خط مي‌كشد. رنگ ندارد و جذبش نمي‌كند. از جايش بكند مي‌شود تا دور اتاق چرخي بزند. مادر مثل گرامافوني كه سوزنش گير كرده‌باشد لاينقطع مي‌گويد "نرو، نكن، نگو، دست نزن، بيا، حرف نزن، آروم باش، ول كن، به پدرت ميگم ...". اعصاب همه خرد شده‌است. دلت مي‌خواهد بلند شوي و دودستي بكوبي توي سر مادر شرقي !!!



 و اين ماجرا ها تمام نشدني است و... شايد بهتر باشه بگيم : والدين شرقي خود نياز به يك تربيت اساسي دارند.


 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 23:19
+4
saman
saman

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم


همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم


شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم


شدم آن عاشق دیوانه که بودم


در نهانخانه ی جانم، گل یاد تو درخشید


باغ صد خاطره خندید،


عطر صد خاطره پیچید


یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم


تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت


من همه، محو تماشای نگاهت


آسمان صاف و شب آرام


خوشه ی ماه فرو ریخته در آب


شاخه ها دست بر آورده به مهتاب


شب وصحرا و گل و سنگ


همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید  گفتی:


"که از این عشق حذر کن!


لحظه ای چند بر این آب نظر کن


آب آیینه عشق گذران است


تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است


باش فردا، که دلت با دگران است.


تا فراموش کنی، چندی ازین شهر سفر کن"


با تو گفتم: " حذر از عشق؟  ندانم


سفر از پیش تو، هرگز نتوانم،


تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم


حذر از عشق ندانم، نتوانم."


اشکی از شاخه فرو ریخت


مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت...


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم


پای در دامن اندوه کشیدم


نگسستم، نرمیدم.


رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم


نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم


نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم..

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 15:01
+3
saman
saman
تو كه دستت به نوشتن آشناست


دلت از جنس دل خسته ماست



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي



دل ما رو بنويس



بنویس هر چه كه ما رو به سر اومد


بد قصه ها گذشت و بدتر اومد



بگو از ما كه به زندگي دچاريم


لحظه ها را مي كشيم نمي شماريم



بنويس از ما كه در حال فراريم


توي اين پاييز برگ فكر بهاريم



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي


دل مارو بنویس



دست من خسته شد از بس كه نوشتم


پاي من آبله زد  بس كه دويدم



تو اگر رسيده اي ما رو خبر كن


چرا اونجا كه تويي من نرسيدم



تو كه از شكنجه زار شب گذشتي


از غبار بي سوار شب گذشتي



تو که عشق و با نگاه تازه ديدي


باد ه بان به سينه دريا كشيدي



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي


دل ما رو بنويس بنويس



بنويس از ما كه عشق و نشناختيم


حرف خالي زديم و قافيه باختيم



بگو از ما كه تو خونمون غريبيم


لحظه ، لحظه در فرار و در فريبيم



بگو از ما كه به زندگي دچاريم


لحظه ها را مي كشيم



نمي شماريم


دل دريا نوشتي



همه دنيا رو نوشتي


دل ما رو بنويس



دل ما رو بنويس
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 11:28
+3
saman
saman

شاعر شده­ ام اوج در اوهام بگیرم


هی رقص کنی از تنت الهام بگیرم


شاعر شده ­ام صبرکنم باد بیاید


تا یک غزل از روسری ­ات وام بگیرم


هی جام پس از جام پس از جام بیاری


هی جام پس از جام پس از جام بگیرم


آشوب شوی در دلم آشوب بیفتد


آرام شوی در دلت آرام بگیرم ...

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 11:21
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
این قاعده بازی است

اگر دست دلتان رو شد که دوستش داری

باختنت حتمی است

مراقب آخرین جمله ی آخرین دیدار باشید!
دردش زیاد است ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 00:51
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ