یافتن پست: #دلت

reza
reza
هیچ وقت تو دیکته ی کلاس اول دلتنگی را یاد ندادند،

شاید می دانستند که بعضی کلمه ها مثل درد،

کشــــــــــــــــــــیدنی هستند نه نوشتنی!!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:47
+6
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
ببینید من میخواستم یه حرفی رو بهتون بگم
نمیخواستم دلتون رو بشکنم
واسه خودمم گفتنش سخته
ولی خب باید بگم آخرش
اینجا خجالت میکشم بگم بیا تو صندوق دیدگاه ها تا بگم{-38-}
5 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:38
+8
mehrshad kabiri
mehrshad kabiri
با بوی این سنبل و شب بوها..بوی عید و نم بارون... دلت میخواد عاشق شی....اونم از نوع بکرش.......
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:28
+7
reza
reza
كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت

تشنگی هم طعم دریا می گرفت

كاش امشب كوچه های منتظر

یك سلام گرم از ما می گرفت

این سكوت تلخ . دنیای من است

كاش دستت . دست دنیا میگرفت

آسمان ابری ترین اندوه را

از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی آشناست

كاش می شد عاشقی پا می گرفت
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:18
+5
maryam
maryam
...
12 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:17
+5
mehrshad kabiri
mehrshad kabiri
☺کیلو کیلو آلبالو و آناناس و هلو تو یخچال باشه نمیخورین اما یه رانی که میخری گیر میدی به اون تیکه میوه که تهش مونده ؛ دلت میخواد با کلید درش بیاری☻
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:15
+7
ali rad
ali rad
نـیمـکتِ بـا هـم بودنمـان تنـهاسـت

مـن دل نـشستـن نـدارم ،

تــو دلـیـل نـشستـن .....
6 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:00
+3
reza
reza
كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت

تشنگی هم طعم دریا می گرفت

كاش امشب كوچه های منتظر

یك سلام گرم از ما می گرفت

این سكوت تلخ . دنیای من است

كاش دستت . دست دنیا میگرفت

آسمان ابری ترین اندوه را

از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی آشناست

كاش می شد عاشقی پا می گرفت
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 21:52
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم
[!] آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
27 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 19:10
+7
reza
reza
روبروی بهشت نشسته ام

و جهنمی از دلتنگی با من است

تا پل دستانت

فرسنگها فاصله دارم

بی تابم وخسته

نسیم صبحگاهی همیشگی گونه خیسم را مچاله می کند

بهشت کم کم روشن می شود

سایه ها و سنگها یادت هست؟

آرامش را از یاد برده ام دراین جهنم هیاهو

می آیی آیا؟؟

قایقبان منتظر ماست گویی

تا بهشت آن سوی آب

تنها چند بوسه

و دقیقه ای آغوش گرم تو

راهست

تا تو

اما ... ؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 17:45
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ