یافتن پست: #دلت

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



گاهی آنچنان دلتنگت میشوم

که تمام عاشقانه های دنیا نیز

این دل بیقرار را آرام نمیکند

آن لحظه باید فقط تو باشی

و من

خیره شوم در دریای چشمانت

به آتش بکشم تمام آرامشت را

با دستانم زنجیری بسازم برگردنت

و با بوسه ای بدوزم لبانت را

باشد که دیگر مرا دلتنگ خودت نکنی...!!





دیدگاه  •   •   •  1393/02/19 - 18:00
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

من بارها شماره ات را میگیرم و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :

دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !

و من برایش از تو

از دلتنگی ها

از اشکهای بیصدا

و از بی کسی هایم میگویم …

اما او سر حرفش میماند

دیدگاه  •   •   •  1393/02/18 - 21:10
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به مامانم میگم گشنمه ، میگه : عزیزم نون هس ، تخم مرغ هس ، روغنم هس
برو هر چى دوس دارى و دلت میخواد درست کن بخور !
هنوز که هنوزه نتونستم اون قسمت هرچی دوس داری درست کن رو هضم کنم …
دیدگاه  •   •   •  1393/02/18 - 21:09
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دلتنگ کودکی ام
یادش بخیر !
قهر میکردیم تا قیامت
و لحظه ای بعد قیامت می شد.....!




دیدگاه  •   •   •  1393/02/18 - 16:27
+3
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺧﻮﺩ
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺣﺲ ﮐﻨﯽ
ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﺑﮕﻮﯾﯽ :
“ ﮐﺎﺵ ﺍﯾﻨﺠﺂ ﺑﻮﺩ “
ﺍﻣﺎ ﻣَـﻦ ﺩﯾﮕﺮ
.
.
.
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﻢ ..

دیدگاه  •   •   •  1393/02/18 - 15:35
+2
-1
*elnaz* *
*elnaz* *



گاهی وقت‌ها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی،

 


دوستش بداری و برایش چای بریزی...


 


گاهی وقت‌ها دلت میخواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟!





گاهی وقت‌ها دلت میخواهد یکی را ببینی




شب بروی خانه بنشینی،فکر کنی و کمی برایش بنویسی




گاهی وقت‌ها آدم چه چیزهای ساده ای را ندارد...!




دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 22:31
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی … کم می آورم، بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند، اما نه هر بازوانی، فقط حصار آغوش تو …


دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 20:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




وقتی کسے رو دوست دارے
زمانے که پاے تلفن باید خداحافظے کنے
اما هنوز دلت میخواد صداے محبوبت رو بشنوے . باهاش حرف بزنے... یهو میگه راستے؟؟؟؟!
میگے : جوלּ دلم...؟؟؟آروم میگه : دوســـتـــت دارم
آخ ....

که این چند ثانیه آخر دلت میخواد پرواز کنے :x







5 دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 19:14
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

{ شکلات }

با یه شکلات شروع شد ؛
من یه شکلات گذاشتم تو دستش ؛
اونم یه شکلات گذاشت تو دستم
من بچه بودم ؛ اونم بچه بود ؛ سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد ؛
دید که منو میشناسه .
خندیدم ؛ گفت : دوستیم ؟ گفتم : دوست ؛ دوست ؛ گفت : تا کجا ؟
گفتم : دوستی که تا نداره
گفت : تا مرگ ؛ خندیدم ؛ گفتم : من که گفتم تا نداره ؛
گفت : باشه ؛ تا پس از مرگ ؛
گفتم : نه ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛ تا نداره ؛
گفت : قبول ؛ تا اون جایی که همه دوباره زنده میشن ؛ یعنی زندگی پس از مرگ ؛
بازم با هم دوستیم ؛ تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه با هم دوستیم ؟
خندیدم ؛ گفتم :تو تا هر جا دلت خواست تا بکش ؛ از سر این دنیا تا سر اون دنیا ؛
اما من اصلا براش تا نمیزارم
نگاهم کرد ؛ نگاهش کردم ؛ باور نمیکرد ؛
میدونستم اون میخواست حتما دوستیمون تا داشته باشه ؛ دوستی بدون تا رو نمیفهمید .. گفت : بیا برای دوستیمون یه نشونه بزاریم ؛
گفتم : باشه تو بزار ؛
گفت : شکلات ؛ هر بار همدیگرو می بینیم یه شکلات مال تو ؛ یکی هم مال من باشه
گفتم : باشه ؛ .... هر بار یه شکلات میزاشتم تو دستش ؛
اونم یه شکلات میزاشت تو دست من
باز همدیگرو نگاه میکردیم یعنی دوستیم ؛ دوست ؛ دوست ...
من تندی شکلاتمو باز میکردم میزاشتم تو دهنمو تند تند میمکیدم
میگفت شکمو ؛ تو دوست شکمو من هستی ؛
و شکلاتشو میزاشت تو یه صندوقچه کوچولو خوشگل ؛
میگفتم : بخورش ؛
میگفت تموم میشه ؛ میخوام تموم نشه برای همیشه بمونه ؛
صندوقچه پر از شکلات شده بود ؛ هیچ کدومشو نمیخورد ؛
ولی من همشو خورده بودم
گفتم ؛ اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن ؟
گفت : مواظبشون هستم ؛ میگفت : میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم ...
من شکلاتمو میزاشتم تو دهنم میگفتم : نه ؛ نه ؛ نه ؛ تا نداره دوستی که تا نداره ..
یکسال ، دوسال ؛ سه سال ؛ چهار سال ؛ هفت سال ؛ بیست سال شد
اون بزرگ شد ؛ منم بزرگ شدم ؛ من همه شکلاتامو خوردم ؛ اون همه شکلاتاشو نگهداشته ؛
اون اومده بود تا امشب خداحافظی کنه ؛ میخواد بره ؛ اون دور دورا ؛
میگه : میرم اما زود بر میگردم ؛
من که میدونم میره بر نمی گرده ؛ یادش رفت شکلات به من بده ؛ من که یادم نرفته بود
یه شکلات گذاشتم کف دستش ؛ این برای خوردنه ؛ یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش
این آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت ؛
یادش رفته بود صندوقی داره برای شکلاتاش ؛ هر دو تا رو خورد ؛ خندیدم ؛ میدونستم دوستی مون تا نداره ؛ اما دوستی اون تا داره مثل همیشه
خوب شد همه شکلاتامو خوردم ؛ اما اون هیچ کدومشو نخورده ؛
حالا با یه صندوق پر شکلات های نخورده چی کار میکنه ؟؟

دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 18:42
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من فدایت شوم ... !


تو باشی و هوای بهار و من!

"قــدم به قـــدم" فدایت می شوم

تو باشی...، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم؛
دیدگاه  •   •   •  1393/02/15 - 22:06
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ