یافتن پست: #دلی

مهسا
مهسا
زن ... اگر بهانه های بی دلیل می گیرد ... بدانید که ... بُعدِ عاطفی روحش ، لنگ می زند ...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/16 - 16:39
+5
مهسا
مهسا
محبت زیادی ، همیشه آدمها را خراب می کند . . . گاهی آدمها می روند ، نه برای اینکه دلایل ماندنشان کم شده . . . بلکه به این دلیل که آنقدر کوچکند ، که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند . . . او که رفتنی است ، بگذار برود . . . چه باک ؟
دیدگاه  •   •   •  1390/11/16 - 15:43
+6
امید
امید
بی دلیل نیست که روی حرفمان نمی مانیم؛ما روی زمینی زندگی می کنیم که هر روز خودش را دور می زند! - salam Be Hamegi
دیدگاه  •   •   •  1390/11/11 - 14:50
+1
سحر
سحر
هیچ دلی بی بهانه نمیتپد ، نمیدانم بهانه ها دلگیرند یا دلها بهانه گیر !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/11 - 13:10
+4
mohsen
mohsen
برایت یک بغل گندم دلی خشنود از مردم، برایت یک بغل مریم كه مست از وی شوی هر دم، برایت قدرت آرش که دشمن را زنی آتش، برایت سفره ای ساده حلال و پاک و آماده، برایت یك بغل احساس دو بیتی های عطر یاس، برایت هر چه خوبی هست صمیمانه دعا كردم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/11 - 00:25
+4
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
داشتم تو پارکینگ نایلون های روی صندلی ماشین رو می کندم. همسایه مون اومده میگه ماشین نو خ[!]ن؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ لواشکه دارم نایلونشو میکنم دور هم بخوریم!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 23:57
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
تو اتوبوس از رو صندلی پا شدم جامو بدم یه پیرمرده میگه پا شدی من بشینم جوون؟ پـَـــ نــه پـَـــ پا شدم با میله های اتوبوس استریپ تیز برقصم شما مسافرا تا مقصد حال کنین
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 23:44
+1
sasan pool
sasan pool
شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود. بیشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشیار مى‌شد. امّا در تمام این مدّت، مریم هر روز در کنار بسترش بود.یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیک‌تر بیاید. مریم صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود. … شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودى. الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو همیشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى می‌خوام بگم؟» مریم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزیزم؟» شوهر مریم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى میاره!»
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 13:32
+1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
بعضی آدمهــــــا یهـو میــان ... یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن ... یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت .... یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات... یهـو میشن دلیل نفس کشیــــدنت ... بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن .... یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات ... یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هات و همـــــــه ی اشکات . . یهـو میشن سبب بالا نیـــومدن نفسـت...
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/9 - 00:37
+1
mina
mina
وظیفه انگشت کوچک پا این است که با لبه دیوار، پایه مبل یا صندلی برخورد کند و اشک ما را در بیاورد تا سطح کره چشم پاکیزه شود و همانا پاکیزگی وظیفه هر مسلمان است. خنده بازار جک تصویری
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 20:53
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ