یافتن پست: #دلی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم
نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم




زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم




گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم




گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند
زلف خونین شکن در شکنت را دیدم




قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی
شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم




آه یعقوب شده چشم من از روزی که
به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم




خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد
چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم



تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود
عطر گیسوی تو و ... سوختنت را دیدم

دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 11:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

باغ فتح آباد که در 25 کیلومتری شهر کرمان قرار دارد و الگوی احداث باغ شاهزاده ماهان بوده است از دیگر باغهای تاریخی و مهم کرمان می باشد. این باغ از آثار عصر قاجار و از یادگارهای فضل علی خان بیگلربیگی است که به همین دلیل آن را باغ بیگلربیگی نیز می گویند. عبور آب فتح آباد از میان این باغ به آن صفا و طراوت خاصی می بخشیده است. زمان احداث این باغ به حدود سالهای 1255 می رسد.
آخرین ویرایش توسط NEGAR1992 در [1392/08/23 - 20:52]
دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 20:52
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




به تاوان دلم که شکسته دلها را میشکنم،گناهش به پای دلی که دلم را شکست.




دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 13:08
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


واقعی بودیم ، باورمان نكردند ، مجازی شدیم ، [!]مان كردند !
و چه دنیایی ساخته‌اند برای ما نسل سوخته ...
اما من گاهی ادمهای دنیای مجازی را به ادمهای اطرافم ترجیح میدهم!
وقتی بی ترس از قضاوت ادمها از دردها و دقدقه هایم میگویم
گاهی درد دل بعضی ها انگار حرفهای دل توست که انقدر نگفتی باورت شده بی دردی و دلیل این بغض که همیشه با توست و نفس کشیدن را برایت سخت میکند نمیفهمی
دیدگاه  •   •   •  1392/08/22 - 17:40
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
.به دلیل ایام سوگواری از گفتم جک معذوریم
باشد ک رستگار شوید:D


(O L O)
دیدگاه  •   •   •  1392/08/21 - 22:23
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم
نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم




زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم




گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم




گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند
زلف خونین شکن در شکنت را دیدم




قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی
شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم




آه یعقوب شده چشم من از روزی که
به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم




خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد
چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم




تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود

 
دیدگاه  •   •   •  1392/08/21 - 18:10
+3
AmirAli
AmirAli
خداوند نمیخواهد ما به هم برسیم
می دانی دلیلش چیست ؟
می داند که اگر کنارم باشی
دیگر هیچ وقت ، هیچ چیز
از او نخواهم خواست

دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 20:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چرا اینقدر ناشکری میکنی؟

.
.
.
.
.
.
.
.
همین که من جز ادلیست هات هستم بالاترین نعمت و بزرگترین نعمته
سعادتیه که هیچکس نصیبش نمیشه
برو از خدا ممنون باش :D
خدایا اینو ببخش :)):))
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 17:53
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/16 - 19:47
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به فندک نیازی نیست!
سیگار را بر لبانم میگذارم و به او فکر میکنم که بی دلیل رفت.. خودش آتش میگیرد!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/16 - 19:46
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ