یافتن پست: #دنیا

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا
...
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا...
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود
و ما دو تا
افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود
و ما دو تا
کم‌
کم زمانه داشت به هم می‌ رساندمان در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام دنیا چه‌ قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:47
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

تمام ریشه ها خشکیده اینجا همه اندیشه ها از یاد رفتست به این نسلی که در راه است سوگند که نسل آدمی بر باد رفته ست در اینجا حرف بی رنگی قدیمی ست نگاه نغمه ها در گیر رنگ است به قول شعر مولانا : در اینجا وجود عشق آلوده ننگ است به جز دیوانه هائی در خیابان نمانده ردی از دنیای مجنون نظامی نیست اینجا تا ببیند چه آمد بر سر فردای مجنون در این دیری که شیرین غرق رنگ است و عشق pak  بازاری ندارد به جزء هنگام قطع ریشه ی دل کسی با تیشه ها کاری ندارد چه آمد بر سر اندیشه ی ما که (دانستن) خریداری ندارد؟ نفهمیدن ) چه دشوار است...اما برای نسل ما کاری ندارد اگر میگفت سعدی : (آدمیت نشانش بر لباس آدمی نیست نمی دانست نسلی خواهد آمد که حتی در لباس آدمی نیست

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:33
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است نه برای مردمان شرورش
به خاطر کسایی که این شرارت ها رو میبینن ولی دم نمی زنند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:29
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
نیمه شب آواره و بی حس و حال – در سرم سودای جامی بی زبان

پرسه ای آغاز کردیم در خیال – دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دو سالی میگذشت – یک دو سال از عمر رفت و برنگشت

دل به یاد آورد اول بار را – خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی و آن اسرار را – آن دو چشم مست آهو وار را

همچو رازی مبهم و سربسته بود – چون من از تکرار او هم خسته بود

آمد و هم آشیان شد با من او – همنشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او – ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد جایگاه خستگی – این چنین شد آغاز دلبستگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر – وای از آن عمری که با شد به سر

مست او بودم ز دنیا بی خبر – دم به دم این عشق میشد بیشتر

آمد و در خلوتم دم ساز شد – گفتگوها بین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پابرجاست دل – گرگشایی چشم و دل زیباست دل

گرتو زورقمان شوی دریاست دل – بی تو شامی بی فرداست دل

دل به عشق روی تو ویران شده – در پی عشق تو سرگردان شده

گفت در عشق وفادارم بدان – من تو را بس دوست میدارم بدان

شوق وصلت را به سر دارم بدان – چون تویی محمول خمانم بدان

با تو شادی میشود غمهای من – با تو زیبا میشود فردای من

گفتمش عشقت ز دل افزون شده – دل به جادوی رخت افسون شده

جز تو هر یادی به دل مدفون شده – عالم از زیبائیت مجنون شده

در سرم جز عشق تو سودا نبود – بهر کس جز او در این دنیا نبود

دیده جز بر روی او بینا نبود – همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شهره آفاق بود – در نجابت در نکوهی طاق بود

روزگار : روزگار اما وفا با ما نداشت – طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش عشق ما سنگی گذاشت – بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصر هجران بود و بس – حسرت و رنج فراوان بود و بس

یار ما را از جدایی غم نبود – در غمش مجنون و عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود – سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست – ساده هم آن عهد و پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست – این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست – رفت و با دلدار دگر عهد بست

با که گویم آنکه هم خون من است – جسم جان و تشنه خون من است

بخت بدبین وصل او قسمت نشد – این گدا مشمول آن رحمت نشد

آن طلا حاصل به این قیمت نشد – عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست

با چنین تقدیر بد تدبیر نیست – از غمش با دود و دم همدم شدم

باده نوش غصه او من شدم – مست مخمور خراب از غم شدم

ذره ذره آب گشتم کم شدم – آخر آتش زد دل دیوانه را

سوخت بی پروا پر پروانه را – عشق من : عشق من از من گذشتی خوش گذر

بعد از تو حتی اسم من را نبر – خاطراتم را تو بیرون کن ز سر

دیشب از کف رفت – فردا را نگر

آخرین یکبار از من بشنو پند – بر من و بر روزگارم دل مبند

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود – عشق دیرین گسسته تار و پود

گرچه آب رفته باز آید به رود – ماهی بیچاره اما مرده بود
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:28
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

سهم من از دنیا نداشتن است …
تنها قدم زدن در پیاده رو ها و فکر کردن به کسی که هیچ وقت نبود !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:20
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

وسعت نبود تو …
به اندازه تمام دنیای من است ، تا آنجا که چشم کار میکند جای تو خالیست

@roya66


دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 23:50
+3
xroyal54
xroyal54
عجب دنیایی شده ،همه مخاطب خاص دارن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
من مخاطب های گلی مثل شماها دارم .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 22:19
+10
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
گاهی دلم می گیرد... از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخند گرمی فریبت می دهند! از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند!! دلم می گیرد... از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد!! و نگاهی که به توست... و هیچ وقت تو را نمی بیند! از دوستی که برایت هدیه دو بال برای پریدن می آورد... و بعد... پرواز را با منفورترین کلمات دنیا معنی می کند!!! دلم می گیرد از چشم امید داشتنم به هوسبازانی که ترانه عشق میخوانند!! این همه هیچ... گاهی حتی از خودم هم دلم میگیرد...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 19:42
+10
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
7واقعیت دنیا: 1-شما نمیتوانید صابون روی چشمانتان بریزید. 2-شما نمیتوانید موهایتان را بشمارید. 3-شما نمیتوانید از بینی خود نفس بکشید زمانی که زبانتان بیرون است. 4-شما مورد سوم را انجام دادید. 5-زمانیکه مورد سوم را انجام دادید فهمیدید که میتوانید اما شبیه به یک حیوان با وفا شدید. 6-الان لبخند میزنید در حالی که سر کار رفتید. 7-برای دیگران بفرستید تا بتوانید انتقام بگیرید {-7-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 18:37
+9
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
خوشبخت ترین ، خوش شانسترین ، سعادتمند ترین آدم دنیا تو نیستی ، اونی هست که تورا داره .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 18:18
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ