مــــــن دلـــم مـی خـــواهـــد ســـاعــتـــی غــــرق درونــــم بــاشـــــم ...!

عــــاری از عــــاطـــفـــه هــــا ...

تـــــهــــی از مـــــوج و ســـــراب ...

دورتــــــــــر از رفـــــــقــــــا ...

خـــــــــــــالـــــی از هـــــرچـــــه فـــــراق ...

مـــن نــه عاشــق هســـتم و نـــه مــحتـــاج نــگـاهــی ک بـلــغــزد بــر مــــن ... !

مــــن دلـــــــــم تـــــنــــگ خـــــودم گـــشـــتــــه و بــــــس ...!

من خراب نگه نرگس شهلای توام
بی خود از باده‌ی جام و می مینای توام
تو به تحریک فلک فتنه‌ی دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
می‌توان یافتن از بی سر و سامانی من
که سراسیمه‌ی گیسوی سمن‌سای توام
اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرت‌زده‌ی صورت زیبای توام
تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است
بس که شوریده‌دل از لعل شکرخای توام
مرد میدان بلای دو جهان دانی کیست؟
من که افتاده‌ی بالای دلارای توام
سر مویی به خود از شوق نپرداخته‌ام
تا گرفتار سر زلف چلیپای توام

می خواهم عوض شوم ، چرا باید دلتنگ آغوشت باشم ؟
میخوام تو دلتنگ آغوشم باشی ، میخوام اون سیبِ قرمزِ بالای درخت باشم در دورترین نقطه …
دقت کن ! رسیدن به من آسون نیست ؛ اگر ههمتشو رو نداری ، آسیبی به درخت نزن
به همون سیب های کرم خورده ی روی زمین قانع باش

میخواهم عوض شوم … چرا باید دلتنگ باشم ؟
تو باید دلتنگ شوی … می خواهم آن سیب قرمز بالای درخت باشم ، در دورترین نقطه … دقت کن رسیدن به من آسان نیست !
اگر همتش را نداری آسیب به درخت نرسان ، به همان سیب های کرم خورده روی زمین قانع باش

دوره ای شده که

‫آدم تو فاضلاب باشه ،

ولی تو فازه لاو نباشه ‬‫

قایقَت می‌شوم!
بادبانَم باش!
بگذار هر چه حرف،
پشتمان می‌زنند مردم؛
باد هوا شود،
دورترمان کند...!!!

میخواهمتــــــــــــــــــــــــــــ...
ولی...
دوری...
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانت میرسد
نه چشمانم به نگاهت...

از خودم دور میشوم تا به تو نزدیکتر باشم ، این روزها …
“خیال” تنها راه با تو بودن است !