یافتن پست: #دور

saman
saman
در CARLO
همین که هستی


همین که لابلای کلماتم


نَفَس میکشی


راه میروی


در آغوشم میگیری


همین که پناه ِ واژه هایم شده ای


همین که سایه ات هست


همین که کلماتم از بی "تو"یی


یتیم نشده اند


کافیست‌ برای یک عمر آرامش ؛

باش


حتی همین قدر دور


حتی همین قدر دست نیافتنی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 14:04
+5
saman
saman
در CARLO
نیمکت کنار فواره ی نور, یه بهونه واسه از تو گفتنه

جای خالیه تو گریه آوره, مرگ لحظه های شیرین منه

یادته بروی اون نیمکت نور, از تو واژه ها غمو خط میزدیم

دست من به دور گردن تو بود, وقتی که تکیه به نیمکت میزدیم

دورمون پرنده ها بودن و عشق با نگاه من و تو یکی شد

من میخواستم با تو پرواز کنمو, برسم به عاشقی اما نشد

یه سبد خاطره داره یاد تو, وقتی که تنها رو نیمکت میشینم

شکر ِ رویا که هنوزم میتونم, توی رویا روی ماهتو ببینم

از خدا میخوام که عطر دلخوشی, هرجا باشی به مشامت برسه

ممنونم از شبِ رویا, که بازم وقت دلتنگی به دادم میرسه



نیمکت کنار فواره ی نور, یه بهونه واسه از تو گفتنه

جای خالیه تو گریه آوره, مرگ لحظه های شیرین منه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 13:47
+4
saman
saman
در CARLO
من تنها نیستم...


اشکهایم را دارم

اشکهایی که از غم نبودن تو بر

گونه هایم جاریست

من تنها نیستم لحظه ها را دارم

لحظه هایی که یکی پس از دیگری

غمگینانه میمیرند

تا حجم فاصله ها را کمرنگ تر کنند

من تنها نیستم چرا که خیالت حتی

یک نفس از من غافل نمی شود

چقدر دوست دارم لحظه هایی را که

دلتنگ چشمانت می شوم

هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی

است و چقدر صبور است دل من

چرا که به اندازه تمام لحظه های با

تو بودن از تو دور هستم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 11:53
+5
saman
saman
در CARLO
تکه تکه خاطرات شکسته را کنار هم چیدم


تکه تکه روزهای از دست رفته را


اما تو نبودی...


چقدر جایت میان خاطراتم خالی بود


در تمام آن روزها


چقدر به احساس بودنت نیاز داشتم


چقدر...


حالا تو هستی


جایی دورتر از گذشته و نزدیکتر به روزهای



در پیش


جایی میان خاطرات بارانی این روزهایم


کجایی....


دل نگرانی هایت ، دل نگرانم می کند


چقدر حرف برای گفتن با تو دارم


و چقدر واژه کم می آورم امروز برای



از تو نوشتن...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 09:25
+4
sanaz
sanaz
در CARLO
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:12
+6
sanaz
sanaz
در CARLO
کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:07
+6
sanaz
sanaz
در CARLO
تا دشت پرستاره اندیشه های گرم

تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریز پای

تا دشت یادها

هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دوردستها

پرواز کن

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 19:54
+6
saman
saman
در CARLO
يك ستاره مي تواند راهنماي قايق گمگشته اي باشد يك واژه مي تواند در برگيرنده هدفي باشد يك راي مي تواند سرنوشت ملتي را عوض كند يك شمع مي تواند سياهي را به در كند يك گام مي تواند آغاز گر يك سفر دور و دراز باشد يك كلمه مي تواند آغاز گر يك دعا باشد يك نوازش مي تواند نشان دهنده ي مهر و محبت باشد يك قلب مي تواند بر حقيقت واقف باشد يك زندگي مي تواند تحولي ايجاد كند مي بيني كه همه و همه به تو بستگي دارد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 17:16
+5
mahdi
mahdi
بت من در دوران کودکی !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 15:35
+8
saman
saman
در CARLO
گفتي: " دور مرا خط بکش؟" کشيدم...حالا تو در محاصره ي منی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 14:08
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ