یافتن پست: #دور

محمد
محمد
دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می‌گذراند به خاطر پروژه‌ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.
او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدورژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، دلایل زیر را عنوان کرده بود:
1-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود.
2- عنصر اصلی باران اسیدی است.
3-وقتی به حالت گاز در می‌آید بسیار سوزاننده است.
4- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌شود.
5-باعث فرسایش اجسام می‌شود.
6-حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد.
7-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.
از پنجاه نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر به طور کلی علاقه‌ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می‌دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!
عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 16:57
+17
poria
poria
دست و پا و هوس و خرد خود را به یاری دیگران آر و از کار بیجا و ناپسند
دوری ورز. (اوستا)
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 16:33
+1
-1
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
ساعتم بيكار است

شب و روز ميچرخــد

چقدر هم خنگ است

هرچه دنـبال كند فاصله را

باز هم فاصله از او قدمي دورتر است
.
.
.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 15:56
poria
poria
بسلامتی پسرخاله که یه کیک_ مسموم_ گنده رو خودش تنها خورده بود که بقیه نخورن و مریض بشن.. مجری گفت: چرا کیک رو ننداختی دور گفت : گفتم خوب مورچه ها میخورن و مریض میشن - مورچه رو که نمیشه بهش سرم وصل کرد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 14:54
+4
سحر
سحر
وقتی کــه نیستی شکـــــ دارم که بیایی وقتی هم که می آیــــی مطمئن نیستـــــــم که میمانی وقتی هــــم که میروی ... ... ... نمیدانم که باز میگردی یا نــه این دو دلــــــــی ها دوراهـــــــی ها دوگانگـــــی ها مرا خواهد کشت.. بیـــــــــــا... و یا یک بار برای همیشه نیـــــــــــا..!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 14:30
+15
behzad
behzad
به نظر شما کدوم دوره زیباتر شعر گفتند؟
حافظ: تـنـم از واسـطـه دوری دلبــر بـگداخـت. جـانم از آتــش مـهـر رخ جـانـانـه بسوخت
فروغ : ای شب از رویای تو رنگین شده. سینه از عطر توام سنگین شده
سهراب: دوست را زیر باران باید برد. عشق را زیر باران باید جست
...ترانه امروزی: دوست دختر من نازه، قلبش پر احساسه، عاشقش شدم تازه
بچه ژیگولای امروزی: دوستت دارم کثافت! لعنت به اون قیافت
خدا از این به بعد رو به خیر کنه
4 دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 13:00
+7
behzad
behzad
دختر که رسید به بیست ، هنوز وقت ازدواجش نیست!
دختر که رسید به بیست و یک، کم کم دور و برش بپلک!
دختر که رسید به بیست و دو ، دیگه دنبالش بدو!
دختر که رسید به بیست و سه، منتظر مهندسه!
دختر که رسید به بیست و چار، دست مامانت رو بگیر و بیار!
دختر که رسید به بیست و پنج، درست شده شبیه گنج!
دختر که رسید به بیست و شش، بیشتر بهش داری کشش!
دختر که رسید به بیست و هفت، یه وقت دیدی از کفت رفت!
دختر که رسید به بیست و هشت، نباید دنبال [!] دیگه ای گشت
دختر که رسید به بیست و نه، هنوز نگرفتیش بی عرضه تو ..؟!!
دختر که رسید به سی، شاید بهش برسی!
دختر که رسید به سی و یک، خر نمی شه با پول و چک!
دختر که رسید به سی و دو، به این راحتی ها نمی شه همسر تو!
دختر که رسید به سی وسه، دیگه دستت بهش نمی رسه!
دختر كه رسيد به سي و چهار،ديگه واسش شوهر نيار
چون اگر می خواست،‌ تا الان ازدواج کرده بود
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 12:55
+15
امید
امید
یه روز یه ترک ه...
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.

یه روز یه رشتیه...
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

یه روز یه لره...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.

یه روز یه قزوینه...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بوده و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.

یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی و...
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم !!!!
این از فرهنگ ایرونی به دوره
آخرین ویرایش توسط admin5 در [1391/01/18 - 12:48]
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 12:47
+2
payam65
payam65
به سلامتی لرزش دست های پیر پدر

*کمپوت باز کردیم بخوریم ، به مامانم میگم : مامان فکرکنم مزش عوض شده ...

میگه : آره .... میگم : بریزمش دور ؟

میگه : نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره !!!!به سلامتی همه باباها....
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 16:13
+3
payam65
payam65
مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را دوست دارم

مهمان قلب من باش، ماندنت را دوست دارم

آسمان صاف و ساده ، آبی ات را دوست دارم

دور از ابر سیاهی ، نابیت را دوست دارم

نیمه ماهی ، کنج شبها ، دیدنت را دوست دارم

چون گل خوش رنگ و خوش بو ، چیدنت را دوست دارم

من سلام گرم اما ، ساده ات را دوست دارم

آن نگاه بر زمین افتاده ات رادوست دارم

چشمهای از وفا آکنده ات را دوست دارم

گل بخند ، آرام آرام خنده ات را دوست دارم

آنهمه بخشندگی ، افتادگی را دوست دارم

تا تو هستی در کنارم زندگی را دوست دارم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 16:01
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ