یافتن پست: #دوستم

سعید
سعید
جایی خواندم ما آدم ها زنده ایم به سبب آنکه کسی دوستمان داشته باشد سوالی برایم پیش آمد... من برای چه زنده ام..؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 16:37
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بار ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻳﻬﻮ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺷﻮﺧﻲ ﻛﻨﻢ ﭘﻴﺪﺍﺵ ﻛﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ
ﻋﻘﺐ ﻳﻪ ﻟﮕﺪ بهش زدم ﺑﻌﺪ ﭘﺮﺗﺶﻛﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﭘﺮﻳﺪﻡ ﺭﻭﺵ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﺭﮔﻴﺮ
ﺷﺪﻡ ﻳﻬﻮ ﭼﺸﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺩﻳﺪﻡ
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ :|
هیچی ﺩﻳﮕﻪ
ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﻮﻣﺪﻡ :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 15:54
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 14:35
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سادگی رفت ؛ نه اینکه دوستم نداشت !
نه ، فهمید خیلی دوستش دارم !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 22:17
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دست دوستم يه گوشي ايفون ديدم حسوديم شد اومدم خونه به مامانم ميگم من يه اپل ميخوام!!ي لبخند مرموز زد! شب که بابام اومد دستش يه پلاستيک سيبه ميگه تو فک کردي من وبابات انگليسي بلد نيستيم!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 21:14
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به دوستم میگم دوست داری بچه ات پسر باشه یا دختر ؟
.
.
.
..
.
.
.
.
.

میگه فرقی نمیکنه ، سالم باشه ، سگ باشه ! :|
مردم اعصاب ندارن ها!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:00
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد و رمز جدول چنین بود : دوستم بدار .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 23:34
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

می پرسی : چقدر دوستم داری ؟
میخندم : جهان را متر کرده ای ؟


دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 23:14
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همیشه آخرین سطر برایش می‌‌نوشتم
روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد "
می‌ نوشتم" روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم
که هنوز دوستم داشته باشی‌ "
می‌ نوشتم در نبودنت به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز می‌‌نویسم یقینا آمده است
ولی‌ روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه خودم را ترک کرده بودم .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 17:08
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم که چند سال پیش بود
تو خیابون از دور یکی از دوستام دواران مدرسه رو از پشت دیدم
منم خواستم غافلگیرش کنم رفتم جلو
از پشت یه کشیده مکم خوابوندم در گوشش بعد تا خواست
روشو برگردونه چشماشو گرفتم!
منم گفتم اگه بدونی کیم؟؟؟
که یه لحظه فهمیدم اصلا صداش شبیه دوستم نیست!!
بعد که چشماشو ول کردم و روشو برگردوند..
دیگه خودتون بقیه شو تصور کنید!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 15:54
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ