یافتن پست: #دوست

korosh
korosh

تعویض تاریخی بعد از 16 سال / مهدی دوباره پیراهن 17 را پوشید و بازوبند را بست


پرسپولیس نیوز : پیراهن شماره ۱۷ پرسپولیس پس از سالها دوباره به مهدی مهدوی‌کیا رسید.


پس از تعویض فرشاد پیوس و ورود مهدی مهدوی‌کیا به جای وی، پیوس پیراهن شماره 17 خود را از تن خارج کرده و بر تن مهدوی‌کیا کرد تا پس از سالها این پیراهن دوباره بر تن مهدوی‌کیا برود.
 


به گزارش سایت رسمی باشگاه پرسپولیس در سال 1376 و در دربی خاطره انگیزی که با نتیجه سه بر صفر به سود پرسپولیس خاتمه یافت فرشاد پیوس برای آخرین بار پیراهن شماره 17 پرسپولیس را به تن کرد و در نیمه اول بازی مهدی مهدوی کیا ستاره نوظهور فوتبال ایران به جای او به میدان آمد.

در آن بازی فرشاد پیوس پیراهن شماره 17 را از تن در آورد و به مهدوی کیا تقدیم کرد و مهدوی کیا با این شماره پیراهن در همان بازی دروازه تیم استقلال را باز کرد. آن تعویض امروز پس از 16 سال تکرار شد. مهدوی کیا که از ابتدای بازی با شعارهای پرهیجان هواداران تشویق می شد کنار خط طولی زمین ایستاده بود و وقتی کمک داور پرچم تعویض را بالا برد ، شماره 17 توجه همه را به خود جلب کرد. این داستانی بود که در روز اعلام شماره پیراهن بازیکنان پرسپولیس سربسته به آن اشاره کرده بودیم و آن اتفاق رخ داد. مهدوی کیا به میدان آمد و فرشاد پیوس پیراهن شماره 17 خود را مثل 16 سال پیش از تن در آورد و به کیای دوست داشتنی تقدیم کرد.


اتفاق دیگر اما ورزشگاه آزادی را به لرزه در آورد. محمد پنجعلی خط دفاعی را ترک کرده و به سمت مهدوی کیا آمده بود . کاپیتان پنجعلی که در دهه 60 برای سپردن بازوبند به محمد مایلی کهن خط دفاعی را رها کرده بود این بار آمده بود تا هر طور که شده بازوبند را به مهدوی کیا بدهد. بازیکن اخلاق سال گذشته فوتبال ایران در میان بزرگان پرسپولیس حاضر به بستن بازوبند نبود اما اصرار پنجعلی باعث شد که مهدوی کیا بازوبند را بر بازو ببندد و پس از آن بود که شعار خداحافظ مهدی مهدوی کیا بار دیگر در ورزشگاه آزادی طنین انداز شد تا خاطره تلخ بازی پرسپولیس و سپاهان برای همیشه از یاد مهدوی کیا و هواداران پرسپولیس برود.


 


 


دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:05
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
او حتی تولدم را به من تسلیت هم نگفت................به درک عوضش همه ی دوستام اینجا بهم تبریک گفتن که واسه خیلی ارزش داره.بعله
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:01
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

مَرد دَر حآل تَمیز کَردَنِ مآشین بود کِه

مُتِوَجِه شُد پِسَر 8 سآلِه اَش بَر رویِ مآشین خَط می اَندآزَد

مَر بآ عَصَبآنیت

چَندین مَرتَبِه ضَرَبآنِ مُحکَمی بَر دَستِ کودَک زَد

بِدون آنکِه مُتِوَجِه آچآری کِه دَر دَستَش بود بآشَد

دَر بیمآرِستآن کودَک اَنگُشتآنَش رآ اَز دَست دآد

کودَک پُرسید :

پِدَر ، اَنگُشتآنَم کی رُشد می کُنَند؟؟؟

مَرد نَتَوآنِست سُخَنی بِگویَد

بِه سَمتِ مآشین بَرگَشت

وَ

شُروع کَرد بِه لَگَد کَردَن مآشین

چِشمَش بِه خَرآشیدِگی خورد

کِه نِوِشتِه بود :

دوستَت دآرَم پِدَر

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:51
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری. خنده هایم برای توست. با توبودن مرا شاد می کند وبی تو بودن مرا گریان. تو با من هستی در حالی که در کنارم نیستی. توبا منی چون در قلب منی قلبم را با دنیا عوض نمی کنم چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم تو که سبزی مانند بهار استواری مانند کوه لطیفی مانند گل و روانی همچون دریا.


عکس عاشقانه جدید با کیفیت HD

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:39
+6
zohre
zohre

گاهی باید بی رحم بود. نه با دوست، نه با دشمن، که با خودت ! و چه بزرگت می کند آن سیلی که خودت می خوابانی بر صورتت… . . . بـــرنده گــوش می دهــد بازنــده فقط منتظر رسیدن نوبت خود برای حــرف زدن است

آخرین ویرایش توسط zohre در [1392/09/7 - 17:07]
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:06
+6
zohre
zohre

امروز یه دختره تو پیاده رو زرتی خورد زمین!! خلاصه رفتم زیر بغل دوست پسرشو گرفتم که از خنده داشت میمرد :| {-33-}

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:00
+6
be to che???!!
be to che???!!

بعله ما اینیم....{-45-}

زن به شيطان گفت : آيا آن مرد خياط را مي بيني ؟ ميتواني


 بروي وسوسه اش كني كه همسرش را طلاق دهد ؟



شيطان گفت : آري و اين كار بسيار آسان است



پس شيطان به سوي مرد خياط رفت و به هر طريقي سعي مي


 كرد او را وسوسه كند اما مرد خياط همسرش را بسيار دوست


 داشت و اصلا به طلاق فكر هم نمي كرد



پس شيطان برگشت و به شكست خود در مقابل مرد خياط


 اعتراف كرد



سپس زن گفت : اكنون آنچه اتفاق مي افتد ببين و تماشا كن



زن به طرف مرد خياط رفت و به او گفت 
:


 


چند متري از اين پارچه ي زيبا ميخواهم پسرم ميخواهد آن را به


 معشوقه اش هديه دهد پس خياط پارچه را به زن داد. سپس آن


 زن رفت به خانه مرد خياط و در زد و زن خياط در را باز كرد وآن زن


 به او گفت : اگر ممكن است ميخواهم وارد خانه تان شوم براي 


 اداي نماز ، و زن خياط گفت :بفرماييد،خوش آمديد



و آن زن پس از آنكه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق


 گذاشت بدون آنكه زن خياط متوجه شود و سپس از خانه خارج


 شد و هنگامي كه مرد خياط به خانه برگشت آن پارچه را ديد و


 فورا داستان آن زن و معشوقه ي پسرش را به ياد آورد و


 همسرش را همان موقع طلاق داد



سپس شيطان گفت : اكنون من به كيد و مكر زنان اعتراف مي
كنم


و آن زن گفت :كمي صبر كن



نظرت چيست اگر مرد خياط و همسرش را به همديگر


 بازگردانم؟؟؟!!!


شيطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟


آن زن روز بعدش رفت پيش خياط و به او گفت



همان پارچه ي زيبايي را كه ديروز از شما خريدم يكي ديگر


 ميخواهم براي اينكه ديروز رفتم به خانه ي يك زني محترم براي


 اداي نمازو آن پارچه را آنجا فراموش كردم و خجالت كشيدم


 دوباره بروم و پارچه را از او بگيرم و اينجا مرد خياط رفت و از


 همسرش عذرخواهي كرد و او را برگرداند به خانه اش.



و الان شيطان در بيمارستان رواني به سر ميبرد!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 14:45
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چرخه زندگی مرد ها,...در بچگی مادر زلیل ...در نوجوانی دوست دختر زلیل...در جوانی زن زلیل....در میانسالی فرزند زلیل... بعد از مرگ زلیل مرده..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 12:41
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخونه:
هفده تلیاردونهصدو نودو سه میلیاردو.....
.
.
.
من :|
دوستم:)
و بازم من :| :|
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 12:39
+4
بهناز جوجو
بهناز جوجو

گاهی دوست داری تا ابد با همه رنج هایش هر روز بیشتر از همیشه عاشقش شوی ، عاشقش بمانی عاشق همانی که نیست ، نخواهد بود

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 11:30
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ