یافتن پست: #دوست

محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
به ۳۰ تا از شماره های موبایلم اس ام اس زدم
سلام خوبی؟
من گوشیمو عوض کردم شمارت پاک شده ،
میشه یه میس بندازی شماره ات رو سیو کنم ؟
تا الان ۲۷ میس کال دارم :|
ببینید با چه شتر مرغ هایی من دوستم !
دیدگاه  •   •   •  1393/07/20 - 17:03
+6
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

وای جر خوردم از خنده


داستان غم انگیز 3پسر


یه روز من با 2تا از دوستام (کاوه وسعید)رفته بودیم یه جزیره ایی برای تفریح یهو گیر آدمخورا افتادیم ما رو گرفتن و بردن تو قبیله . . .



بهمون گفتن میفرستیم برید توی جنگل و نفری 10تا میوه بیارید شاید آزادتون کنیم...


رفتیم و مشغول جمع آوری میوه شدیم


نفر اول سعید اومد با 10تا خیار...


بهش گفتن 10تا خیار رو بکن تو کونت و کوچکترین صدایی ازت در نیاد وگرنه میکشیمت


خیار اول رو کرد تو کونش...
خیار دوم رو هم بسختی فرو کرد تو ولی خیار سوم گفت آخ و درجا گردنشو زدن !


من هم با 10تا تمشک برگشتم و شروع کردم دونه دونه کردم تو کونم یهو رسیدم به تمشک نهمی و زدم زیر خنده دیوثا منو هم کشتن :)))


رفتم اون دنیا سعید گفت مجید تو که داشتی خوب پیش میرفتی فقط 1دونه تمشک مونده بود چرا خندیدی؟


گفتم من یهو کاوه رو دیدم که با 10تا آناناس داره میاد :))))))


دیدگاه  •   •   •  1393/07/20 - 16:44
+3
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ...
ﻣﺮﺩﯼ ﻣـُـﺮﺩ ...
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﺶ ﺭﺍ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﯾﺪ ...!!
.
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ...
ﺯﻧﯽ ، ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ،
ﺍﻣﺎ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﺪ ...!!
...
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ،
ﺯﻧﯽ ، ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ،
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪ ...!!
.
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ،
ﭘﺴﺮﯼ، ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ...!!
.
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ،
ﻣﺮﺩﯼ ، ﻧﺎﻣﻮﺳﺶ ﺭﺍ ،
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...!!
.
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ،
ﺟﻮﺍﻧﯽ ، ﺍﯾﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮﻩ ﭘﻮﻝ ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ...!
.
.
.
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ....
ﻣﺘﺂﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ....
" ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ " ﻣﺮﺩ
دیدگاه  •   •   •  1393/07/20 - 16:04
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐـــﺴﯽ ﺍﺯ ﺩﺳـــــﺖ ﻣــﻦ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘــــﻪ؟
ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﯿﻦ

اﺯ ﭘﺎﯼ ﻣـــﻦ ﭼــﯽ؟
ﺁﺭﻧﺞ ﭼﻄﻮﺭ؟؟
ﻣﻌﺪﻩ؟؟؟
ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺁﺀﻭﺭﺕ؟؟
ﮔﻠﻮﺑﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪ؟؟؟
ﮐـــﺴﯽ ﻧــــﯿﺲ ؟
ﻧﺒﻮﻭﻭﻭﻭﻭﺩ؟؟؟؟
ﺑﺲ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺷﺘﻨﯿﻢ...
دیدگاه  •   •   •  1393/07/18 - 14:32
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مرده به زنش sms میده:
"عزیزم، من دیشب با رژلبت رو سنگ توالت نوشتم دوستت دارم"
خانمه هم جواب میده:
.
.
.
.
.
"نفسم، منم دیشب با همون مسواکی که صبح دستت بود، پاکش کردم"
زوج خاصیند اینا، خدا حفظشون كنه
دیدگاه  •   •   •  1393/07/18 - 12:45
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوستای که آیفون دارید منو راهنمایی کنید هر کاری میکنم با آیفون وصل به اینترنت بشم نمیشه دکمشو که میزنم در حیاط باز میشه.... :
2 دیدگاه  •   •   •  1393/07/16 - 14:22
+5
faramarz
faramarz
خسته شدم از تنهایی کسی دوست نمیخواد عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1 دیدگاه  •   •   •  1393/07/12 - 12:29
+3
-1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
هرکی جواب نده بد جنس !!!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یک معمای خیلی جالب:
سه تابچه تو خونه بودن
اولی عشق نام داشت
دومی محبت نام داشت
و سومی دوستت دارم بود
یک روز پدرشان عشق و محبت رابه بازار برد
حالا بگو کی خونه مونده؟؟؟؟
2 دیدگاه  •   •   •  1393/07/9 - 13:23
+3
عباس
عباس

بابابیدارشوپاشوبابا باهات حرف دارم توقول دادی بمونی روزای سخت


بامن توخوابی نمیبینی پسرت شکسته پراش فرداشب که اومدی خونه خسته نباش


باشه...منم دنبال دود نمیرم حرفامو گوش کن چرا زودمیگی نه. بیامثل


همیشه یه دنده نباش فکرنکن اون بیرون هنوز قشنگ شباش بیرون گرگ


نباشه آدماش دارن پوستی توفقط یه پدر نیستی واسم دوستی پس


زیربارزندگی خم نشورفیقم بابا میدونی چندوقته خندتو ندیدم گفتی همیشه


خوش باشواما دل به فردا نده دل بده به خداکه ازهمیشه تنهاتره کاش


وقتی مثل همیشه میزنه به سرم بخندی بگی خدابزرگ پسرم بابانخواب


بخوابی فردامثل امروزه بابا ببین چه طوری نسلم داره میسوزه ولی مردم


همه به این نسل سازنده مینازن نمیدونن اونا مادر زخمی این دنیارو


میسازن اون بیرون یه جامه هست که همیشه فلجه تازگیاروسراکثرشون


کلاه کجه بیرون یه جامعه هست که پی جهان مدرنه ولی به موقش با اعتقادعلم


داره حسینه ببین توی خیابوناپرازجونه که بیکارن یامعتادن یا دونبال دارو


خونه تا چشما یخونشونوخونواده نبینه یادزدکی مست کنن چون خلاف قوانینه

دیدگاه  •   •   •  1393/07/7 - 15:24
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت
توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.
.
.
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
.
.
.
.
.
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم
تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته
.
.
.
.
.
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
.
.
.
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که
اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !
.
.
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
.
.
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم
درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن
.
.
.
.
.
..
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
یادش به خیر.........
1 دیدگاه  •   •   •  1393/07/4 - 11:05
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ